Wednesday, July 20, 2022

آموزش (برای سطح سفیر به بالا)

 آموزش در شبکه نتورک

طیف آموزش می تواند از صفر یک نمودار که به معنی سلف اجوکیشن یا همان خودآموز می باشد آغاز شده و تا مس اجوکیشن یا همان آموزش انبوه طی وبینار آنلاین یا سمینار حضوری می تواند گسترده باشد. هر گونه سیستم آموزشی در این بین که ترکیبی از این دو نوع روش آموزش خواهد بود باید ضریبی از این دو المان کاملا مستقل را داشته باشد. 

برای یک سازمان که نقطه صفر خود را رقم زده و به سمت جلو در حرکت می باشد در اولین قدم باید این دو مولفه مستقل و عمود بر هم را که هر نوع فضای آموزشی را می سازد، کاملا طراحی کرد. سپس ترکیبات خطی از این دو مولفه مستقل می تواند بررسی دقیقتر شود و بهینه ترین ترکیب خطی این دو مولفه بعنوان سیستم آموزشی در نظر گرفته شود. اما به طور کلی بنا به شرایط می توان گفت که ترکیبات خطی متفاوتی از این دو مولفه کاربردهای متفاوتی نیز خواهد داشت. مثلا اگر در یک جامعه مورد بحث امکان استفاده از آموزش های دسته جمعی محدود شود آنگاه باید دنبال ترکیب خطی مناسبتری برای ارایه آموزش نمود. در این مثال ضریب مولفه خودآموز طبیعتا خیلی بالاتر خواهد بود. 

Training = A (Self-education) + B (Mass-education)

در این نوشته صرفا به ایجاد ساختار آموزشی در یک سازمان نتورک مارکتینگ می پردازیم و مولفه های عمود بر هم آنرا تعریف میکنیم. در قسمت بعد به محتویات و مشخصات کلیدی این دو مولفه می پردازیم و در قسمت های پایانی به بررسی دقیقتر ترکیبات خطی این دو مولفه و نیز یافتن ضرایب ترکیب خطی بهینه خواهیم پرداخت.

آموزش نقطه ای یا همان خودآموز: این مولفه توسط یک ابزار خودآموز به هر شخص در شبکه این امکان را میدهد که بدون نیاز به شخص دیگری آنچه که نیاز است تا از محصولات بعنوان یک مصرف کننده بداند تا درجه ای که قادر باشد قدم به قدم تجارت خود را بسازد و آنرا گسترش دهد، را بدست آورد. این ابزار باید به فرد اطلاعات مورد نیاز وی را ارایه کند، همچنین مهارت های مورد نیاز وی را در زمان خود آموزش دهد،  ابزارهای مورد نیاز شخص را در زمان خود در اختیارش قرار دهد و نیز انگیزه لازم را در قالب محتویات داخل خودآموز به وی انتقال دهد.

بهترین کاندید این مولفه آموزشی یک وبسایت یا یک جزوه یا کتاب و در حالات بالاتر یک اپ و در حالت خیلی پیشرفته تر یک فضای مجازی در متاورس باشد. فرد چشمی خود را برداشته و وارد یک دوره مجازی شده و آموزش خود را کامل به پایان میبرد. سالها پیش این مولفه در قالب یک کتاب یا جزوه ارایه می شد که قطعا امکانات بسیار کمتری نسبت به یک اپ روی موبایل می تواند داشته باشد.

وجود این مولفه بسیار واجب است. فرش آموزشی سازمان در صورت نبود سیستم خودآموز کامل و قوی قطعا ریش ریش خواهد شد و مهم است که درک کنیم که جایگزینی برای این مولفه وجود ندارد. دلیل اینکه جایگزینی برایش نیست ریشه در تعاریف پیچیده ریاضیات مهندسی دارد که از حوصله این بحث خارج است. 

آموزش انبوه: این مولفه آموزشی توسط افراد حرفه ای و نیز فضای حرفه ای با ارایه مطالب حرفه ای رقم میخورد. در واقع فضای این مولفه همان اتفاق مهم در سازمانهای نتورک به نام ایونت می باشد. این مولفه هم مانند همه مولفه های مستقل در فضاهای ریاضی غیر قابل جایگزین می باشد و باید ضریبی از این مولفه وجود داشته باشد. به شکل ساده با مولفه اول یک فرد قوی و موفق و با مولفه دوم یک جمع قوی و موفق می سازیم. به هیچ وجه تک فردهای موفق یک سازمان موفق لزوما نخواهند ساخت و از طرفی یک سازمان موفق به معنی وجود افراد موفق نیست.

بنابراین نتیجه ای که از این نوشته تا به اینجا میگیریم این است که قبل از هر چیزی باید این دو مولفه در سازمان ایجاد شود و در قدم بعد با توجه به شرایط به شکل داینامیکی از ترکیبات خطی متفاوت این دو مولفه استفاده کرد.

تکلیف یک: یک مجموعه آموزشی قدم به قدم به شکل خودآموز با ارایه همه ابزارهای مورد نیاز شخص برای شروع و ادامه در شرکت خود طراحی کنید.

تکلیف دو: برای هفت روز هفته به شکل روزانه هر روز یک جلسه یک ساعته، برنامه آموزشی سازمان خود را طراحی کنید و آنچه از اطلاعات، استراتژی، انگیزه، پروموشن و معرفی ابزار و ... که شایسته میدانید در آن بگنجانید.

Tuesday, May 31, 2022

ماژول پنج نتورک مارکتینگ: با این تجارت به شکل یک تجارت و بیزینس برخورد کن

مقایسه نقش اسکیل ست در مقابل مایند ست در ابتدای کار با زمانی که سازمان مثلا ۲۰ تا ۳۰ نفره دارید

زمانی که این تجارت را شروع میکنیم بخشی از یک گروه یا سازمان بزرگتر هستیم. در ابتدای کار مجموعه مهارت هایی که داریم نقش پررنگ تری نسبت به ذهنیت ما دارد و ما میتوانیم بخشی از مسیر ساخت سازمان را با اهرم مهارت هایمان طی کنیم. اما در نقطه ای ذهنیت های ما نقش پررنگ تری میگیرد و از آن به بعد تنها اهرم جلوبرنده ما ذهنیت ما یا همان مایند ست ماست. این کلمه بسیار وسیع است و نقش خود را در تمامی ابعاد کارمان دارد. از رشد فردی گرفته تا نگاهمان به زندگی و کار و آینده تا نگاهمان به جامعه همه و همه متاثر از ذهنیت و مایند ست ماست. بنابراین در این مرحله از ساخت سازمان در تجارت نتورک مارکتینگ نیاز است بیشتر از هر چیزی به ذهنیت و در این قسمت خاصه ذهنیت تجاری خود بپردازیم.

به تصویر زیر دقت کنید:



بزرگترین چالش شما زمانی که از مرحله « بخشی از سازمان یک نفر بودن»  گذشتید و به مرحله « سازمان خودتان را داشتن » رسیدید این است که بعنوان یک مالک و سازمان دار بیشتر از اینکه به مهارت هایتان برسید به ذهنیت تان برسید. در واقع بزرگترین چالش یک صاحب تجارت ذهنیت وی می باشد نه مهارت های وی.

مقایسه تجارت سنتی با تجارت نتورک مارکتینگ

به معادلات زیر توجه کنید:

تجارت سنتی

درآمد و فروش    منهای    اجاره، مالیات و هزینه های مشابه، قبض های آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت و ...، حقوق کارمندان ، خرید اجناس و نگهداری ماشین آلات یا ابزارآلات    مساوی :  سود شما  (اگر چیزی بماند)

در مقایسه با 

نتورک مارکتینگ

درآمد و فروش (خرده فروشی و معرفی) باضافه سود حاصل از فروش سازمان شما (اهرم) باضافه سود حاصل از فروش شرکت شما (استخر)   منهای خرید اجناس و هزینه های جزیی   مساوی :  سود شما 


سوال اول: اگر شما یک مغازه یا رستوران باز کنید و بعد از سرمایه گذاری اولیه مثلا بعد از شش ماه هزینه اجاره خود را نداشته باشید و قرار باشد چک آنرا پاس کنید چه میکنید؟  قطعا قرض میگیرید و چک خود را پاس میکنید.

سوال دوم: اگر شما مثلا یک مغازه پوشاک زده باشید و نزدیک عید نوروز باشد و جنس مناسب عید نداشته باشید و پول هم نداشته باشید چه میکنید؟ احتمال خیلی بالا پول قرض میکنید و یک سفر ترکیه میروید و جنس جدید می آورید که دم عید مغازه شما خالی از جنس مناسب نباشد.

در هر دو مثال بالا نقش سرمایه گذاری مجدد در تجارت سنتی و یا همان تزریق سرمایه در طی انجام تجارت را می بینید. لزوما پولی از تجارت در نیاورده اید که با آن تجارت خود را گسترش دهید. شما تزریق سرمایه مجدد میکنید حتی با وام یا قرض!

درس ما از دو مثال بالا یکی محاسبه سود در تجارت سنتی و نتورک و نیز تزریق مجدد سرمایه در هر دو تجارت چیست؟

اول اینکه بدانیم در تجارت نتورک مارکتینگ آن هزینه های سرسام آور مانند اجاره محل، هزینه های آب و برق و ... حقوق کارمندان و سرمایه گذاری جدی و پر ریسک و ... وجود ندارد! ثانیا اینکه در تجارت سنتی ما بارها و بارها تزریق مجدد سرمایه میکنیم.

اما در نتورک مارکتینگ مردم با ذهنیت سرمایه گذاری مینیمم وارد می شوند! فقط دنبال برداشت سود هستند! آنها میخواهند در پاییز محصول بیشتری برداشت کنند بدون اینکه در بهار دانه بیشتری کاشته باشند!!

نقش ذهنیت و مایند ست بیشتر از هر زمان دیگری در این مرحله از کار (بعد از اینکه یک سازمان ساختیم) می تواند سرنوشت ما را تعیین کند.

آیا موافقید در این قسمت یک بار دیگر خودمان را در تجارتمان پرزنت کنیم؟ اجازه بدهید این گونه خودمان، خودمان را پرزنت کنیم:


با توجه به آمار رسمی اکثر کشورهای دنیا که در اینجا فقط امریکا و استرالیا را مثال میزنیم بیشتر از ۹۵ درصد افراد در سن ۶۰ تا ۶۵ سالگی یا در این سن مرده اند یا به شکل وحشتناکی از نظر مالی شکست خورده اند و فرقی با مرده متحرک ندارند. در واقع همه ما که شامل من و شما هم میشود تا سن ۶۰ یا ۶۵ سالگی احتمال ۹۵ درصد یا مرده ایم یا از نظر مالی مرده متحرکیم. این افراد عموما کارمندان یا کسانی هستند که هیچ موقعیتی را در زندگی خود جدی نگرفته اند و یا ناآگاه بوده اند یا آموزش نداشته اند یا کسی را نداشته اند ... 

اگر همین الان بخواهیم این نقاط ضعف را بپوشانیم و از این دسته دور شویم باید یک کامیونیتی یا یک خانواده پر انگیزه و هدفمند پیدا کنیم که جزیی از آنها شویم تا همیشه رو به جلو و پر انرژی باشیم. تا غافل نشویم و به هر دلیلی دست از تلاش نکشیم. همچنین به ابزار و آموزش و آگاهی نیاز داریم. و دیگر اینکه باید با کسی یا منبعی متصل شویم که خودش موفق است و به من کمک میکند که من هم موفق شوم.

حالا خودمان را معرفی کنیم:

ما توزیع کننده یه سری محصولات فوق العاده ارزشمند و موثر در زمینه سلامتی و طول عمر از سمت یک شرکت بسیار موفق و قابل اطمینان هستیم که در سرتاسر جهان بصورت هم آنلاین و هم آفلاین امکان پخش این محصولات را داریم. همچنین از همان ابتدای مسیر به ما آموزش و آگاهی میدهند و ما را حمایت عملی میکنند و نیز ابزارآلات مورد نیاز ما را در اختیار ما قرار میدهند تا ما بتوانیم مستقل از زمان و مکان در هر جایی که باشیم بدون تعهد خاص و ریسک درآمد دلاری اهرمی و حتی رزیجوال داشته باشیم.


با این تجارت مثل یک تجارت برخورد کن تا مثل یک تجارت به تو پول بدهد

همه ما این جمله جالب و درست را شنیده ایم. چند نفر موافق این جمله هستید؟ احتمالا همه ما موافقیم و همه قبول داریم که باید با این کار مانند یک تجارت برخورد کنیم. همه ما میخواهیم که خودمان را یک کارآفرین،‌ یک تاجر یا یک بیزینس من یا بیزینس وومن بنامیم.

اما سوال مهم این است:

معنی این جمله چیست: با این کار مثل یک تجارت برخورد کن! افراد بسیار کمی هستند که معنی عملی این جمله را بدانند.

یکی از بزرگترین نقاط مثبت این کار این است که افراد می توانند خیلی ساده بدون شرایط یا مقدمات خاصی و حتی بدون سرمایه گذاری خاصی وارد شوند. این نقطه مثبت در حقیقت یک چاقوی دو لبه است. زیرا در شرایطی که افراد به این سادگی و بدون شرایط عرف تجارت وارد یک تجارت می شوند در حقیقت برای این افراد یک پتانسیل فوق العاده بزرگ از نقطه ضعف ایجاد میکند که این افراد ذهنیت یک تجارت را نداشته باشند. دقیقا به همین دلیل است که تعداد خیلی خیلی زیادی از افراد وارد نتورک مارکتینگ می شوند و جدیت آنها حتی ذره ای شبیه تعهد آنها در یک کار کارمندی ساده نیست! نقطه مثبت این تجارت برای این افراد نه تنها کمک به انگیزه بیشتر برای انجام تجارت بصورت جدی نکرده که آنها را در این پتانسیل فوق العاده بزرگ در جدی نگرفتن این تجارت فرو برده و غرق نموده است. آنها ذهنیت صحیح یعنی ذهنیت یک کارآفرین، یک تاجر یا یک فرد بیزنسی را ندارند.

دو روی یک سکه  

از طرفی افرادی که دارای سابقه تجاری در بیزینس های دیگر یا حتی نتورک مارکتینگ هستند زمانی که دوباره وارد کار می شوند بدلیل داشتن مجموعه ای از مهارت ها باز هم ممکن است این مهارت ها برایشان مانند یک چاقوی دو لبه عمل کند. در واقع چالش شما ترکیب مهارت هایی که از قبل داشته اید باضافه غرور و ایگو شماست. مهمترین کار در ابتدای حضور شما در نتورک مارکتینگ این است که آن گروه ۹۶ درصدی از افراد را در سیستم شرکت که از قبل موجود است پلاگ این (آنها را به سیستم آموزشی حال حاضر وارد کنید) کنید. سپس با اطلاعات بیشتر و تجربه ای که بدست می آورید می توانید سیستم آموزشی خود را بهبود ببخشید تا آن ۴ درصدی ها را نیز جذب کنید. افرادی که یا سابقه تجارت دارند یا از شرکت نتورک دیگری می آیند ممکن است مهارتهایی که دارند را نه به نفع خود که به ضرر خود استفاده کنند. حتی سعی کنند افراد دیگر را نیز مشابه خود بخواهند و همه اینها در مقابل این است که شما افراد تیم خود را ( آن جمعیت ۹۶ درصدی ) در سیستم و ابزار حال حاضر شرکت خود سریعا پلاگ این کنید. 

بنابراین بود یا نبود مهارت برای افراد در ابتدای این تجارت می تواند هم مثبت و هم منفی باشد. کاملا بستگی به این دارد که نسبت به آن چیزی که در این تجارت درست است شما چگونه از مهارت داشته یا نداشته خود استفاده میکنید.

یکی از چالشهای این تجارت زمانی است که کوری سعی میکند فرد کور دیگری را رهبری و راهنمایی کنید. این مسیله پتانسیل بالایی دارد. جالب است که هم برای فردی که ماهر است و سابقه دارد ممکن است پیش بیاید و هم برای کسی که هیچ مهارت یا تجربه تجاری ندارد. باید سعی کنیم بعد از اینکه راه رفتن را یادگرفته ایم گویا یک بار دیگر چهاردست و پا حرکت کردن روی زمین را فرابگیریم. باید برخی از آموخته های خود را گویا فراموش کنیم و دوباره از اول بیاموزیم.

چالش های شما در این مرحله

خیلی از افراد وارد این تجارت می شوند و ذهنیت آنها این است که با مینیمم سرمایه ممکن به این کار وارد می شوند و هیچ گاه این ذهنیت را رها نمی کنند. آنها بدنبال برداشت محصول بیشتر هستند بدون اینکه بخواهند یا اعتقاد داشته باشند که باید دانه های بیشتری بکارند. 

چالش بعدی این است که عده زیادی زمانی که با افراد لیست گرم خود صحبت کردند هرگز پا فراتر نمی گذارند. در حقیقت رشد در نتورک مارکتینگ از انتهای لیست گرم شما شروع می شود. زمانی که تصمیم میگیرید با افرادی که نمی شناسید صحبت کنید و در مرحله اول آنها را به دوستان خود تبدیل کنید و در مرحله بعد خانواده شما می شوند. 

چالش بعدی مدیریت زمان شماست بین افراد تیم تان. اینکه چقدر از زمان خود را صرف پراسپکتینگ و چقدر زمان خود را صرف افراد تیم خود کنید. همچنین بین افراد مختلفی که در تیم خود دارید چگونه زمان خود را تقسیم کنید.

اگر به میزان نسبتا طولانی در این تجارت باشید و تیزبین باشید می بینید که افراد خیلی خیلی زیادی صرفا فکر میکنند که با همان کارهایی که انجام دادن آنها ایشان را به این مرحله رسانده فکر میکنند که ادامه همین کارها می تواند آنها را به مرحله بعد ببرد. اگر با بینش به همه چیز بنگرید می بینید که در هر مرحله نیاز به مهارت خاص آن مرحله و بیشتر نیاز به ذهنیت آن مرحله می باشد و تا زمانی که صاحب مهارت و ذهنیت آن مرحله نشوید امکان ندارد که بتوانید به مرحله بعد وارد شوید. خیلی از افراد فکر میکنند که اگر صرفا بمانند و رها نکنند حتما به مرحله بعد وارد می شوند در صورتیکه شما زمانی وارد مرحله بعد می شوید و می مانند که از نظر مهارتی و از نظر ذهنیتی صاحب این سرمایه ها شده باشید. 

در آخر اینکه شما چطور تجارت خود را مدیریت کنید و نیز مهمتر از آن چطور مسایل مالی خود را مدیریت کنید چالش شماست. یک تجارت موفق بر این پایه استوار است که شما متوجه باشید نمی توانید از دانه هایی که قرار است بکارید و از آنها محصول بیشتری برداشت کنید استفاده کنید. شما باید مرتب به دانه هایی که در بهار میکارید اضافه کنید تا هر بار محصول بیشتری را در فصل پاییز برداشت کنید. شما بدون توسعه فردی خود از یک سو که شامل مهارتها و ذهنیت شماست و بدون توسعه تجاری تجارتتان از سوی دیگر نمی توانید رشد کنید.

عدم مدیریت زمانی باعث می شود که شما از پتانسیل نامحدود این تجارت فقط یک تجارت عادی و میانگین بسازید. شما بعد از رشد اولیه درگیر مسایل جزیی و ناچیز می شوید. یا اینکه افراد بدنبال کامل گرایی و پرفکت بودن می روند و یا عده ای سعی در راضی نگه داشتن همه می کنند و یا بخاطر برنامه ریزی های درونی که از زندگی و آموخته های تا امروزشان می آید باعث می شود که نتایج تمامی تلاشهای خود را با دستان خود از بین ببرند و اصطلاحا سلف سبتاج می کنند. برخی تا به میزانی از درآمد میرسند به یکباره گرسنگی آنها ته نشین می شود و آنها رشد خود را از دست می دهند. شما باید در هر مرحله از کارتان هدف های جدید طراحی کنید تا گرسنگی شما از بین نرود. 

مدیریت مالی

اولین نکته ای که شما باید در این مرحله به آن توجه کنید این است که به محض اینکه درآمد خود را دریافت نمودید بسته به کشوری که در آن زندگی می کنید مالیات را از روی درآمد خود کنار گذاشته و به هیچ وجه به آن دست نزنید تا در زمان خود آنرا به دولت پرداخت کنید. البته چنانچه شرکتی که در آن کار میکنید بصورت اتوماتیک مالیات شما را از درآمد شما کم میکند و خود به دولت مربوطه پرداخت میکند نیاز نیست. نکته دوم این است که شما باید میزانی از پولی که بدست می آورید را به شکل جدی در تجارت خود سرمایه گذاری دوباره کنید. این تجارت هزینه های تجارت سنتی را به آن شکل ندارد ولی اینطور هم نیست که کلا بدون هزینه باشد. شما باید تجارت خود را توسعه دهید و برای توسعه نیاز به سرمایه گذاری مجدد هست. برای اینکه تجارت شما پیوسته در حال رشد باشد شما باید پیوسته درحال غذا دادن به آن باشید. یکی از بهترین کارها برای از بین بردن تجارتتان این است که به سرمایه گذاری مجدد و توسعه تجارت خود بی اعتنا باشید. دقیقا مشابه اینکه شما یک اسب همیشه قهرمان و سریع داشته باشید که همه مسابقات را برنده می شود و سعی کنید هر بار کمتر و کمتر به آن غذا بدهید! قطعا این اسب قهرمان بزودی نزول کرده و دیگر قادر نیست مسابقات را برنده شود. اما در مرحله بعد نوبت به این می رسد که شما سرمایه گذاری های دیگری انجام دهید. در واقع اگر می خواهید از نظر مالی امنیت و گارانتی داشته باشید درابتدا باید یک درآمد برای خود ایجاد کنید. در مرحله بعد باید به آن تنوع ببخشید. نوع سرمایه گذاری شما باید بصورت غیر اکتیو باشد تا پولی که از درآمدتان بعد از سرمایه گذاری در تجارتتان می ماند برای شما کار کند. بنابراین در مرحله بعد یاد خواهیم گرفت تا چطور در منابع دیگری که برای شما درآمد پسیو و غیر فعال ایجاد میکند سرمایه گذاری کنید تا کم کم به آزادی مالی برسید. دقت کنید که خود نتورک مارکتینگ می توانید بعد از درآمد خطی به شما درآمد اهرمی بدهد. در مرحله بعد درآمد اضافه یا رزیجوال ایجاد می کند. اما هرگز نتورک مارکتینگ شما را به آزادی مالی قرار نیست برساند. نتورک مارکتینگ یک ماشین درآمدی است که برای شما جریان نقدی ایجاد میکند و شما باید در زمان خود شروع به سرمایه گذاری های مناسب کنید تا درآمدی که از آن سرمایه گذاری ها بدست می آورید برای شما درآمد پسیو ایجاد کرده که به آزادی مالی می انجامد.

چالش های فول تایم 

فول تایم بودن در این تجارت جدا از تصویر و ژستی که دارد در خیلی از تیم های نتورک مارکتینگ بسیار سفارش می شود. این مسیله بسیار مهم است تا بدانیم چه زمانی باید فول تایم شد و زمانیکه فول تایم می شویم چه اتفاقی می افتد.

فرض کنیم که شما در کار سنتی خود مثلا اگر کارمند بانک هستید درحال حاضر ماهانه درآمد پنج میلیون تومانی دارید. همچنین مدت زمانی است که شما نتورک مارکتینگ را شروع کرده اید و در حال حاضر به درآمد پنج میلیون تومان در تجارت نتورک خود دست یافته اید. شما با خود فکر میکنید که در حال حاضر باندازه درآمد کار سنتی خودم در نتورک درآمد ساخته ام و تصمیم میگیرید که کار سنتی خود را رها کنید تا بصورت فول تایم به نتورک خود بپردازید. در همان لحظه که کار سنتی خود رارها میکنید شما درآمدتان نصف می شود. تا قبل از رها کردن کار سنتی خود ماهانه ده میلیون تومان درآمد داشتید ولی الان به یکباره درآمد خود را نصف کردید. خیلی ها به این به شکل یک عدد نگاه میکنند در صورتیکه این امنیت مالی شماست. شما تا زمانی که از امنیت مالی برخوردار نباشید نمی توانید به آزادی مالی فکر کنید و لزومی هم ندارد صرفا برای اینکه به خود و دیگران ثابت کنید که شما در نتورک جدی هستید کار سنتی خود را رها کنید. بعد از اینکه شما درآمدتان نصف شد حالا به درآمد نتورکتان بیشتر نیاز دارید و در واقع اگر افراد وارد مجموعه شما نشوند یا شما نتوانید بفروشید یا ورودی بگیرید شما قادر نخواهید بود که قبض ها و اجاره خود را بپردازید. اتفاقی که می افتد منبع انرژی شما در صحبت های شما به یکباره از موضع قبلی خود به موضع نیاز تغییر مکان میدهد. حالا شما یک منبع انرژی منفی دارید.

از طرفی در چند ماه گذشته احتمالا لایف استایل خود را کمی آپگرید کرده اید و مثلا هزینه های اضافی برای خود ایجاد کرده اید صرفا به این دلیل که در تجارتی هستیدکه به شما آزادی مالی و یک لایف استایل فوق العاده قول داده است. تا اینجا شما لایف استایل لاکچری تر نسبت به قبل دارید و درآمدتان هم نصف شده است. 

در این قسمت تنها یک باد سرد از یک زمستان تجاری می تواند کار را برای همیشه تمام کند. دقت کنید که تجارت هم مثل زندگی مانند فصول سال است. شما باید بدانید که زمستان خواهید داشت. اگر در این شرایط شما وارد یک زمستان در تجارت نتورک خود شوید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ قطعا با اولین باد سرد شما تصمیم میگیرید که از هزینه های خود کم کنید. کمتر قرار ملاقات بگذارید. ایونت شرکت را حضور نداشته باشید. پکیج جدید شرکت را نخرید. توسعه تجاری نداشته باشید. در این جا اسب همیشه قهرمان به یکباره برای همیشه از برنده بودن جا می ماند.

با ادامه دار شدن این سناریو شما بزودی به کار قبلی خود برمیگردید و همه افرادی که کنار شما هستند و شما آنها را پرزنت کرده بودید و آنها وارد این کار نشده بودند حالا به شما میگویند که : دیدی گفتم این کار فایده نداره ! شما دیگر حتی در اینستاگرام پست مثل قبل نمی گذارید. شما این تجارت فوق العاده را دقیقامثل یکی از همون طرح های کلاهبرداری اجرا کرده اید و حالا این تجارت فوق العاده صرفا از نظر شما و اطرافیان شما صرفا یکی از همون طرح هاست!

جیم ران بزرگ در کتاب جادوی کار پاره وقت به این مسیله اشاره میکند. داستان شخصی ایشان بسیار جالب است. جیم ران هرگز حاضر نبود کار سنتی خود را رها کند. شخص ایشان می گویند که من در زمان دعوت به افراد میگفتم که من در کار سنتی خود ماهیانه هزار دلار درآمد دارم و یک کار پاره وقت هم دارم که ماهانه ۸ برابر کار سنتی خودم درآمد دارم. دوست داری بشنوی چیه؟ افراد قطعا کنجکاو می شدند که این چه کار پاره وقتیه که هشت برابر کار سنتی تو بهت حقوق میده! جیم ران میگوید صرفا به این دلیل که داستان خود را از دست ندهم حاضر نبودم کار سنتی خود را رها کنم. 

دقت کنید که اگر قرار است این کار توسط افراد زیادی انجام شود باید حتما بصورت پاره وقت شروع کنیم و افراد هم همین الگو را تکرار کنند و به دیگران نشان دهند. اگر الگوی غلط ایجاد کنیم به زندگی افراد و به نگرش آنها لطمه وارد می کند و نه تنها آنها از پتانسیل فوق العاده این تجارت بهره مند نمی شوند که دچار سرخوردگی و یک خاطره بد می شوند.

برنامه مالی

اول از هر چیزی چنانچه در کشوری زندگی میکنید که باید نسبت به درآمدتان مالیات بپردازید لطفا باندازه مالیات از درآمدتان کنار بگذارید و به هیچ وجه به آن دست نزنید. 

بعد از آن پیشنهاد من این است که ده درصد از درآمدتان را در یک حساب جهت سرمایه گذاری در تجارتتان ذخیره کنید. مثلا اگر درآمد شما صد و بیست دلار در این هفته بوده و شما ۲۰ دلار را بابت مالیات کنار گذاشته اید با صد دلار باقیمانده باید ابتدا ده درصد یعنی ۱۰ دلار را در حساب توسعه تجارت خود ذخیره کنید. همچنین بیست درصد از این صد دلار را در یک حساب جداگانه تحت عنوان سرمایه گذاری های آینده ذخیره کنید. با توجه به این مثال این عدد ۲۰ دلار می شود. از درآمد این هفته شما ۷۰ دلار باقیمانده است. بسته به موارد زیر:

نوع لایف استایل خود

مرحله ای از تجارت که در آن هستید

اهدافتان

مهارتهای مالیتان

 این ۷۰ دلار را می توانید خرج کنید یا اینکه اگر این عدد بیشتر از نیازتان است در حساب توسعه تجارت و حساب سرمایه گذاری برای آینده به نسبت یک به دو ذخیره کنید. مثلا می توانید از آن ۷۰ دلار یک ده دلار دیگر در حساب توسعه تجاری و یک ۲۰ دلار در حساب سرمایه گذاری برای آینده خود ذخیره کنید و ۴۰ دلار باقیمانده را صرف هزینه های زندگی خود در آن هفته کنید. 

دقت کنید که مهمتر از این درصد ها نوع عادت و نظمی است که برای خود ایجاد می کنید. بنابراین شما می توانید بنا به موارد بالا این درصد ها را تغییر دهید. اعداد و درصدهای داده شده در بالا صرفا یک پیشنهاد می باشد.

اکثر افراد فکر میکنند زمانی که حسابی پول دار بودند شروع خواهند کرد به رعایت این اصول در صورتیکه به هیچ وجه میزان زیادی پول به شما این امکان را نخواهد داد و شما صرفا با رعایت این اصول می توانید به ثروت واقعی برسید. افراد زیادی را می شناسم که میزان زیادی از پول فقط دردسرهایشان را افزایش داده و آنها را در چاله مشکلاتی انداخته که تا سالها نتوانسته اند از آن چاله بیرون بیایند. پس دقت کنید که مهمترین چیزی که باید شما در مسیر رشد مالی روی آن تمرکز کنید نظم و ایجاد عادت های صحیح و قدرتمند است که منجر به ایجاد ثروت و نه فقط پول می شود. عادتهای صحیح مالی شما را قطعا به ثروت خواهد رساند ولی پول زیاد لزوما نه. اگر شما پول زیادی داشته باشید و هیچ گونه عادت و نظم مالی نداشته باشید خود را نابود خواهید کرد. پس اعداد و رقم را همین الان فراموش کنید و سعی کنید هر آنچه بدست می آورید را به بازی نظم بکشید. ثروت آن بازی نظم و عادتهای صحیح است نه عدد پول درون حساب شما.

مالیات

مالیات در واقع برای کسانی است که پول درآورده اند. اگر به آن خوب بنگریم جایزه افراد موفق است. زمانی که شما مالیات پرداخت میکنید به این معنی است که شما پول درآورده اید. چنانچه نخواهید مالیات بپردازید باید پول در نیاورید. حال کدام را انتخاب میکنید. پول درآوردن و مالیات دادن یا مالیات ندادن بخاط اینکه پولی درنیاورده اید. من شخصا ترجیح میدهم که پول دربیاورم و مالیات بدهم تا اینکه مالیاتی ندهم چون پولی در نیاورده ام. 

در اینجا هم نکته کلیدی در واقع ایجاد عادات صحیح است. اگر شما زمانی که درآمد کمی دارید شروع به پرداخت مالیات نکنید و این عادت را در خود ایجاد نکنید زمانیکه اعداد بزرگ ایجاد می شوند شما به هیچ وجه آمادگی پرداخت اعداد بزرگ بعنوان مالیات را نخواهید داشت. یکی از مثال های مهم از جیم ران که همشه آویزه گوش شخص من بوده این است که میگوید ده درصد از درآمد خود را صرف کمک به دیگران کنید. در ابتدا زمانی که مثلا ده دلار درآمد دارید از ده دلار همه یک دلار را که ده درصد آن می باشد براحتی به دیگران کمک میکنند اما اگر یک میلیون دلار درآمد داشته باشید آنگاه شک دارم که صدهزار دلار آن را به دیگران کمک کنید! بنابراین باید از اعداد کوچک شروع کنیم تا زمانیکه به اعداد بزرگ رسیدیم همه چیز اتوماتیک باشد.

سرمایه گذاری جدی در مشاور و کوچ

در این مرحله از تجارتتان یکی از مهمترین کارهایی که باید انجام دهید این است که از گوش دادن به هر کسی خودداری کنید. در این مرحله گوش دادن به افراد صاحب دانش و آگاهی نقش حیاتی در موفقیت یا شکستتان دارد. در واقع تنها چیزی که شما را به مرحله بعد خواهد برد داشتن راهنمای صحیح و قوی است. بنابراین از اینکه روی داشتن مشاور و راهنما سرمایه گذاری کنید به هیچ وجه تعلل نکنید. شما به کسانی نیاز دارید که شما را به مرحله بعد وارد کنند. اولین باری که میخواستم در یکی از دوره های تونی رابینز شرکت کنم برایم واقعا سخت بود که درآمد شاید چهار هفته خود را به یکباره برای یک وبینار خرج کنم. نکته این بود که من باید می دانستم که این خرج نیست و یک سرمایه گذاری است که صدها برابر این عدد را برایم ایجاد و حفظ خواهد کرد. 


ایجاد عادتهای سطح جدید

آزادی مالی نتیجه داشتن پول زیاد نیست بلکه نتیجه مستقیم و دقیق عادتهای صحیح و حرفه ای شماست. این سه کلمه نقش کلیدی در موفقیت سطح بعد شما دارد: نظم، مدیریت مالی و عادت های شما. موفقیت شما در آینده به هیچ وجه به رنک یا درآمد شما بستگی ندارد که مستقیما حتی همه این موارد از نظم، مدیریت مالی و عادت های شما خلق می شود. یکبار دیگر به این نتیجه میرسیم که چقدر نقش مایندست یا ذهنیت بجای اسکیل ست یا مهارت در این مرحله نقش پررنگ تری دارد. شما باید در این مرحله ابتدا به این ذهنیت برسید که روی چه چیزهایی سرمایه گذاری کنید تا بتوانید در قدم بعد با ایجاد نظم و عادت به مهارتهای جدید که شما را به مرحله کاملا جدید و بالا وارد خواهد کرد برسید.

نقش سیستم بجای انجام کار به هر صورتی

یکی دیگر از چالش های شما در این مرحله این است که بدلیل داشتن مهارت های این کار شخصا اقدام به انجام خیلی از کارها کنید. هر بار که این کار را انجام میدهید تیم خود را نسبت به کسب توانایی ضعیف تر میکنید. شما قطعا باید همه کارها را انجام دهید ولی در این مرحله شماباید بدانید اینکه به افراد یاد بدهید تا آنها بتوانند انجام بدهند وظیفه اصلی شماست. پس لطفا همه سعی و تلاش خود را صرف کمک به انجام امور در تیم خود کنید تا انجام امور که قطعا برای شما خیلی ساده تر خواهد بود. و این تنها مقدمه ایجاد یک سیستم است. در مرحله بعد شما متوجه می شوید که چقدر انجام امور بصورت سیستمی متفاوت از صرفا انجام امور است. مثلا در زمینه ارسال محصولات به افراد همیشه راه های متفاوت زیادی وجود دارد که در شرایط خاص گویا بهتر و کم هزینه تر و سریعتر از روش سیستماتیک است. شما باید بعنوان فردی که مسیول تقویت سیستم می باشد حواستان باشد که فریب سادگی یا راحتی یا سرعت موقت را نخورید و از اینکه شاید حتی نارضایتی افراد را از اینرسی اولیه سیستم برای کسب ممنتوم می بینید و پاسخگو هستید نترسید.

جلسات بصورت ۸۰ درصد اعضا و ۲۰ درصد شما برگزار شود

نکته بسیار مهم دیگر این است که شما باید از افراد استفاده کنید و جلسات را اجرا کنید. چالش ما این است که بیشتر شنونده باشیم و جلسات را به شکلی به پیش ببریم که نقش سازنده و مشارکتی داشته باشد. جلسات حرفه ای امروز دنیا کاملا بصورت مشارکتی برگزار می شود و بیشترین نقش آموزشی و تعهد در همین نوع اجراست. قطعا ما مطالب زیادی را میخواهیم به افراد بیاموزیم و این یعنی ما متکلم وحده باشیم ولی در واقع باید از تکنیک هایی استفاده کنیم که افراد در صحبت ها مشارکت عملی داشته باشند.

زمان و پول نتیجه سرمایه گذاری زمان و پول

تا بحال فکر کرده اید چرا برای بدست آورد لوبیا ما لوبیا میکاریم؟ شاید خیلی بدیهی است. کسی برای برداشت پرتقال هیچ وقت سیب نمی کارد! اما در نتورک مارکتینگ داستان کمی متفاوت است. افراد زیادی وارد این تجارت می شوند تا به آزادی مالی و نیز زمانی برسند. یعنی آنها میخواهند دنیایی از زمان و پول داشته باشند. مانند کسی که برای برداشت لوبیا حتما لوبیا می کارد آنها باید زمان و پول بکارند تا زمان و پول بدست بیاورند. اما آنها هم از زمانی که در این کار میخواهند سرمایه گذاری کنند کم میگذارند هم از پولی که باید دوباره در تجارت خود سرمایه گذاری مجدد کنند!

همین مثال ساده را در نظر بگیرید. این سه دسته افراد را در جامعه نتورک مارکتینگ مشاهده خواهید کرد:

الف: عده زیادی که این مسیله را می فهمند و قبول دارند و حتی خودشان در زمان پیگیری افراد در موردش حرف میزنند. اگر در پرونده این دسته کنکاش کنی به سختی خبری از سرمایه گذاری مجدد در تجارتشان پیدا میکنی.

ب: برخی نیز در این زمینه خوب هستند و سرمایه گذاری زمانی و پولی در تجارت خود دارند. اما این کاملا بسته به شرایط تجاری و زندگی آنها دارد. این بخشی از استایل کار و زندگی آنهاست نه بخشی از تعهد تجاری و فلسفه ذهنی آنها.

ج:عده بسیار کم و معدودی هستند که خود را متعهد به سرمایه گذاری مجدد در تجارت خود میدانند. مثل همیشه فقط یک درصد کم هستند که کاری که باید انجام شود را با جان و دل انجام میدهند تا موفق شوند.

برای دسته بزرگی از افراد زمانیکه وارد نتورک مارکتینگ می شوند مطلوب این است که با مینیمم ممکن وارد شوند و با مینیمم ممکن ادامه دهند! در واقع هر چیزی فرای این مینیمم ها را غیر هوشمند می پندارند و استاندارد ذهنی آنها این است که کمترین ممکن را بگذارند و بیشترین ممکن را برداشت کنند. شما با این ذهنیت و فلسفه نمی توانید واقعا چیزی را رشد دهید. آنها کوچکترین بهایی برای تجارت خود نمیدهند یا آن را هزینه میپندارند و از طرفی میخواهند زندگی خود را از این تجارت عوض کنند و ثروت خلق کنند! چطور ممکن است؟؟ شما با این گونه ذهنیت نسبت به کارتان حتی خودتان در درونتان باور ندارید که موقعیتی که در حال ساختش هستید ارزش سرمایه گذاری مجدد دارد!

درست همانند پدری که بهترین مدرسه و بهترین لباس و بهترین معلم را برای فرزندش میخواهد و حاضر است سرمایه گذاری کند تا فرزندش از بهترین ها برخوردار باشد شما هم در این تجارت باید به موقعیتی که درحال ساختش هستید به چشم فرزند خود نگاه کنید. تنها با این نگاه هست که از این فرزند مراقبت واقعی و حقیقی خواهید کرد. 

یکی از راه های بسیار هوشمندانه برای رشد سریع سرمایه گذاری مجدد و به موقع در تجارتتان است. برای افرادی که در این سطح از تیم سازی قرار دارند پیشنهاد میکنم که با عدد ۲۵ درصد از درآمد هفتگی شروع کنند. این عدد بسته به شرایط شما و تجارتتان و نیز انگیزه و هدفهایتان می تواند ادامه یابد یا تغییر کند. دقت کنید اینکه ما همیشه از بقیه انتظار داریم که به این تجارت به چشم یک بیزینس و به ما به چشم یک بیزینس من یا ومن نگاه کنند کاملا بستگی به عملکرد خود ما دارد. برای خلق این نگاه در بقیه باید از خودمان شروع کنیم و با این تجارت مانند یک تجارت برخورد کنیم. تجارت ها در زمان رشد ماشین های گرسنه پول نقد هستند. 

یک مثال

فرض کنید که یک مغازه در یک نقطه فوق العاده پر رفت و آمد به شما داده شده و شما در آنجا یک رستوران باز میکنید و با فروشی که در ماه اول دارید سود بسیار زیادی کرده اید. 

از این جا به بعد دو سناریو وجود دارد. سناریوی اول اینکه شما با توجه به فیدبک هایی که درماه اول کار خود دریافت کرده اید،  در کار خود سرمایه گذاری بیشتری میکنید و سعی میکنید موقعیت خود را حتی تقویت کنید و در ماه دوم احتمالا سود بیشتری انجام میدهید. اما سناریوی دوم این است که شما در شروع ماه دوم اجاره صاحب محل خود را نمیدهید. قبض های آب و برق و گاز را پرداخت نمیکنید. لیوان یا صندلی های شکسته شده را نو نمی کنید. حقوق کارمندان و آشپزهای خود را پرداخت نمی کنید. اجناس جدید نمی خرید تا بتوانید با آن غذا به مشتری بدهید و از همان مواد اولیه مانده از ماه قبل استفاده میکنید. چه اتفاقی برای تجارت شما می افتد؟؟

برای خیلی از خوانندگان این قسمت به حدی بدیهی است که احتمالا می گویند مگر می شود کسی در محلی به این خوبی سناریوی دوم را اجرا کند؟ صادقانه بگویم تعداد بی شماری از افرادی که در تجارت نتورک مارکتینگ هستند دقیقا همین سناریوی شماره دو را اجرا میکنند. در تجارت ما آب و برق و گاز و اجاره یا حقوق کارمندان وجود ندارد و بجای آن باید به ایجاد دپو محصولی، اکانت های زوم برای برگزاری وبینار یا میتینگ، حضور و در قدم بعد ایجاد ایونت ها یا کمک کردن به افراد برای حضور در ایونت ها، ایجاد پروموشن و جایزه برای افراد تیم و نیز شرکت در پروموشن ها یا سرمایه گذاری مالی برای رشد شخصی و تجاری اشاره کرد.

رفتار ما می تواند بزرگترین دشمن ما باشد

همه ما شنیده ایم که نتورک به هیچ وجه یک طرح سریع پول دهنده نیست. اما خیلی از ما با رفتارمان عکس این مسیله را بیان میکنیم. فرض کنید شما به محض اینکه درآمد این هفته تان را دریافت کردید آنرا سریعا صرف خرید یک گوشی یا حتی ماشینی کردید تا به بقیه نشان دهید که شما پول درآوردید. این نوع رفتار شما قطعا افرادی را به کار شما جذب خواهد کرد. اما چه نوع افرادی؟ افرادی که مثل شما نگرش کوتاه مدت و خرج کردن درآمد به محض ورود به حساب دارند. افرادی که دنبال ساخت این تجارت بر مبنای همین نگرش های اغواگرایانه می باشند. در عوض شما می توانید با نوع رفتارتان که سرمایه گذاری در تجارتتان می باشد افرادی که نگرش طولانی مدت و تجارت محور دارند به کار خود جذب کنید. زمانیکه شما در همان ابتدای کار با هزینه کردن درآمد خود مثلا یک ماشین لاکچری میخرید در واقع به افراد به شکل عملی نشان میدهید که شما در یک تجارت زود پول ده هستید و شما حالا ثروتمند هستید. اگر به تجارتهای دیگر نگاه کنید آنها به هیچ وجه با اولین پولی که در تجارت خود درآوردند یک ماشین لاکچری برای نشان دادن به بقیه نمیخرند و در عوض در تجارت خود سرمایه گذاری میکنند. شما با رفتار اشتباه خود بزودی افراد مشابه  این تفکر یا تفکر خود را جذب کرده و گروهی شکست خورده خواهید ساخت. این گروه بزودی مخاطب افراد دور و بر خودشان خواهند بود که دیدی گفتم این هم یکی از همین طرح های الکی بود.

افراد زیادی در این تجارت در مسیر موفقیت، در نگه داشتن یک ویژن طولانی مدت شکست میخورند و به همین دلیل هرگز به مقصد نمیرسند.

سرمایه گذاری مجدد در نتورک مارکتینگ

بعد از خرید یک پک و شروع کارتان شما یک خرید ماهانه دارید که این در واقع همانند یک اجاره می ماند اما جدا از این مورد شما چنانچه بصورت فعال در حال ساختن تجارت خود هستید در نتیجه این هزینه ها را خواهید داشت:

الف: هزینه بلیط و سفر کردن به ایونت ها

ب: هزینه تلفن و اینترنت و اکانت زوم

ج: هزینه کتاب و دوره و کوچ برای توسعه فردی

خیلی از افراد به این موارد باور ندارند بنابراین نتایج آنها نیز زیاد متفاوت از نتایج اکثریت نیست. اما اگر واقعا دنبال این هستید که زندگی خود را تغییر دهید جدا از موارد فوق به مواردی که در ادامه به آن اشاره می شود توجه کنید و آنها را اجرا کنید.

الف: کاستومر سرویس 

زمانی که افراد احساس احترام و ولکام میکنند احتمالا زمان بیشتری در این تجارت می مانند. مشتری های شما اگر چه شاید تیم سازی نکنند به آن معنا ولی آنها بیلبوردهای تبلیغاتی شما هستند بنابراین باید به آنها اهمیت بدهید. کارهایی که می توانید با کمترین یا حتی بدون هزینه انجام دهید شامل دعوت به دورهمی ها یا حتی وبینارها، تلفن یا یک پیام یا در برخی موارد هدیه ای از سمپل محصولات می تواند همه و همه باعث خوشحالی آنها شود. آنها خوب میدانند که در تجارت شما اهمیتی ندارند بنابراین این کار شما به آنها به شکل قطع این حس را میدهد که آنها فقط یک دایره یا مشتری در ساختار تجاری شما نیستند.

ب: پروموشن یا جایزه های تیمی

در کنار پروموشن هایی که شرکت شما میگذارد شما هم می توانید خیلی ساده برای افراد تیمتان پروموشن بگذارید. مثلا بگویید اگر در این ماه دو ورودی جدید بگیرید و رنک بعدی را کسب کنید یک عدد خمیردندان به شما هدیه میدهم. یا تمام کسانی که رنک سوم شرکت را در این ماه بگیرند یک جلسه با تاپ ارنر شرکت باتفاق این عزیزان میگذاریم و شما را به ایشان معرفی میکنم.

ج: هدیه

در قسمت کاستومر سرویس که مخصوص مشتریان شما بود نقش احترام و توجه بسیار پررنگ می باشد. برای افرادی که در تیم شما اقدام به تیم سازی میکنند باید هدیه در نظر بگیرید. همچنین شما می توانید این کار را با لیدرهای بالا یا افرادی که در شرکت شما جایگاه کاری دارند انجام دهید. این می تواند به ایجاد ارتباط موثرتری بین شما و شرکت تان کمک کند. کمتر کسی این کار را انجام میدهد بنابراین احتمال اینکه شما هرگز فراموش نشوید بسیار بالاست یا حتی قطعی است.

د: ایونت

اینکه شما خودتان به ایونتها بروید و هزینه و سرمایه گذاری کنید در مرحله اول است. اما برای افرادیکه در تیم شما مشغولند نیز این مسیله صادق است. به هیچ وجه به کسی بلیط ایونت را هدیه ندهید ولی در اینکه افراد به ایونت ها بیایند حتما سرمایه گذاری کنید. مثلا تمام کسانی که این ماه بلیط خود رابگیرند من هم ۱۰ یا ۲۰ درصد کمک میکنم بعنوان هدیه. این باعث می شود که افراد کاری انجام داده باشند تا لیاقت کسب آن جایزه را بدست آورده باشند تا اینکه فردی به شکل مجانی صاحب بلیطی شود که هر چقدر هم آن ایونت ارزشمند باشد آن فرد ارزش آن ایونت را صفر تلقی خواهد کرد. 

شما می توانید یک مسابقه یا یک چالش بگذارید و تمام کسانی که آن چالش را با موفقیت پشت سر بگذارند به آنها تخفیف خوبی در بلیط شان ارایه بدهید. مثلا تمام کسانی که ۵ نفر جدید این ماه وارد کنند شامل ۲۰ درصد تخفیف بابت بلیط می شوند. یا اگر هدف این ماه شما بخورد (هدف قابل توجه) من پنجاه درصد هزینه بلیط ایونت را به شما هدیه میدهم.

به این توجه کنید که اگر شما با سرمایه گذاری مثلا چند صد دلار می توانید پنج نفر بیشتر را به یک ایونت برسانید، این یک سرمایه گذاری فوق العاده در این تجارت محسوب می شود. برخی ها معتقدند که یک قانون ساده در این زمینه این است که یک چالش تعریف کنید که عایدی شما از این چالش با سرمایه گذاری شما روی آن شخص یکسان شود. بنابراین این شرط بندی حتی اگه جواب مثبت ندهد برای شما نه سود است نه ضرر.

از طرفی شما بعنوان یک لیدر یا کسی که در این مرحله صاحب یک سازمان هستید باید بدانید که در نقطه ای این موقعیت برای شما بوجود خواهد آمد که شما باید افراد سازمانتان را به ایونت برسانید. بعضی وقتا تنها حلقه گم شده موفقیت یک سازمان همان حضور در ایونت می باشد. بنابراین شما بعنوان رهبر سازمانتان سعی کنید اعتقاد به این سرمایه گذاری در تجارتتان داشته باشید. اثری که یک ایونت روی فرد میگذارد می توانید سالانه چند صد هزار دلار برای شما در آینده درآمد مالی فقط ایجاد کند.

سوال مهمی که برای خیلی ها پیش می آید این است که من در این جایگاه پول لازم برای کمک به افراد را ندارم. نکته ای که باید خوب آنرا فرابگیریم این است که شما اگر مدیریت مالی درستی نداشته باشین هرگز قادر نخواهید بود این سرمایه گذاریهای حیاتی را انجام دهید. بنابراین هر چه سریعتر تمامی عادت های صحیح و همه آگاهی های مهم را در اختیار بگیرید و از آنها استفاده ابزاری کنید.

ه: کارمند بگیرید یا اصطلاحا اوت سورسینگ

زمانی که یک ساعت زمان شما برای شما ارزشش بیشتر از این بود که میزانی پول به یک کارمند پرداخت کنید تا یک سری از کارهای شما را برای شما انجام دهد تا شما زمان آزاد بیشتری داشته باشید برای انجام کارهای مهمتر یا حتی گذراندن زمان باخانواده آنگاه باید اوت سورسینگ (Outsourcing) انجام دهید. 

در پایان این قسمت میخواهم به شما گوشزد کنم که در تجارت نتورک مارکتینگ همه سرمایه ما همان تیم ماست. بنابراین به هیچ وجه فراموش نکنیم که باید در آن سرمایه گذاری مجدد کنیم. شخص خود شما و نیز تیمتان دو مورد مهمی می باشد که باید در آن سرمایه گذاری کنید. شما نمی توانید هیچ جای بهتری در جهان برای سرمایه گذاری پیدا کنید که بهتر از سرمایه گذاری بر روی افراد خوب باشد.


Saturday, May 14, 2022

دلایل شما

 دلایل شما

۱. داستان تحقیق تونی رابینز و صد نفر اول موفق جهان

۲. نقطه شروع: استب اور د اج


۳. نقطه شروع ----------------------------------------------------------------------------------> هدف 

                                      چالش های مسیر 

                                       دلایل شما برای انجام کار

                                       برنامه ریزی ناخودآگاه برای موفقیت یا شکست

                                       عادت های روزانه شما

۴. ده دقیقه زمان بگذارید و دلایل خود را از کاری که انجام میدهید بنویسید.

۵. افراد با دلایل درونی و واقعی شما ارتباط درونی برقرار میکنند چون نسبت به ارتباط قوی شما با دلایلتان متاثر می شوند.

۶. برخی از ویٰژگی های دلایل 

الف: کاملا شخصی هستند و با عباراتی بیان می شوند که با ادبیات عرف یا رسمی جامعه انطباق ندارد.

مثلا: من بمیرم اجازه نمیدم کسی جای منو بگیره. 

ب: افراد درجه یک یا دوستان خیلی نزدیک شما بخشی از دلایل شما می تونند باشند یا در آن حضور دارند.

ج: در موقع فکر کردن به آنها یا بیان آنها احساسات شما درگیر می شود. احساساتی مانند عصبانیت یا بغض یا تنفر ...

د: لزوما برای دیگران اهمیتی ندارند.

ه: احتمالا قادر به بیان آنها نیستید.

و: ممکن است حاصل از یک تجربه درد یا اتفاق ناگوار در گذشته شما باشد.

ی: از آنجاییکه ممکن است با فرهنگ یا ارزشهایی که با آن بزرگ شده ایم در تضاد باشد بنابراین  شاید از بیان آنها احساس ترس یا شرم داشته باشید.


۷. حوزه هایی که دلایل شما می تواند در آنها یافت شود عبارت اند از:

الف: ارزشها یا باورهای شما که مربوط به اینتگریتی شماست. (Your Core Values)

ب: کارهایی که زمانی که آنها را انجام میدهید متوجه نمیشوید چطور زمان میگذرد. (Your Passion)

ج: رسالت و ماموریت شما یا رابطه شما با جهان پیرامون تان (Your Mission)

د: فضای کاری و حرفه ای و توسعه یا پیشرفت یا تغییراتی که در زمینه حرفه ای که به آن مشغولی لازم میبینی تا اتفاق بیفتد.  (Your Profession)

ه: استعدادهای خدادادی یا زمینه هایی که نمی دانی چرا افراد نمیتوانند انجام دهند در صورتیکه برای شما بسیار راحت است. (Your Talents)

۸. سوال مهم: حضور شما در این جلسه چه دلیلی دارد؟ آیا دلیل خود شماست که شما اینجا هستید یا اینکه چون این جلسه هست و باید می بودید؟ به عبارت دیگر چرایی واقعی این جلسه متعلق به کیست؟ کسی که جلسه را برگزار کرده یا شمایی که اینجا هستید؟

۹. دلایل انجام کارها با چرایی آنها متفاوت است. بعنوان مثلا کسی که روزانه ۱۵ ساعت کار میکند تا پول کافی بدست بیاورد تا بتواند از پس هزینه های زندگی بر بیاید و خانواده خود را خوشحال کند ... دلیل اینکه ۱۵ ساعت کار میکند بدست آوردن پول است که از محیط بیرون میگیرد ولی چرایی آن خودش است که برایش مهم است خانواده اش شاد و راحت باشند که درونی است.

۱۰. از بین کارهایی که در زندگی خود انجام داده اید یا مشغول انجام آنها هستید به این ویژگی ها فکر کنید. اگر این ویژگی ها وجود داشت بیشتر در آن کنکاش کنید احتمالا دلایل شما در آنها قرار دارند.

ح: شما معمولا بابت چرایی و دلایل درونی خود حاضرید بها پرداخت کنید. 

ج: شما همواره آنرا حفظ میکنید چون به بودن شما معنی می بخشند.

چ: در زندگی خود بارها و بارها به آن جذب شده اید.

خ: کار دیگه ای را نمی تونید برای خودتون متصور بشید.

ع: این کار تصویر واقعی و حقیقی و درونی شماست.

ق: انگار شما برای این کار خلق شده اید.

۱۱. چرایی و دلایل درونی شما سوخت فعالیت های شما برای رسیدن به اهداف شما هستند. 

پول و هدف <----------------------فعالیت و تلاش شما <-------------------چرایی و دلایل درونی شما

۱۲. چرایی و دلایل درونی شما در مقابل چالش ها و هیاهوی زندگی و مسیر به شما این موارد را می بخشند:

الف: مسیر (Direction)

ب: ماندگاری و استبیلیتی (Stability)

ج: جریت (Courage)

د: مقاومت (Resilience)

۱۳. چرایی ما در ذهن ناخودآگاه ما مخفی شده و در واقع همه ما دلیل  های خود را داریم ولی نمی دانیم. جلو چشمان ماست ولی قادر به دیدن آن نیستیم. دلایل ما طی یک جلسه یک ساعته آشکار نمی شوند و برای همه ما وجود دارند. نیاز به یک پروسه مداوم از چرایی فعالیت های ناراحتی ها شادی های ما دارند تا هر بار خودمان را در مقابل چرایی قراردهیم تا به کنه وجودی خود و ارزشهایی که ما را به سمت جلو هدایت می کنند پی ببریم.

۱۴. از افراد نزدیک خود می توانید در مورد اینکه نقاط مثبت شما چیستند بپرسید یا اینکه شما را در چه مواردی هیجان زده دیده اند. احتمالا این نقاط کاندید خوبی برای پیگیری دلایل شما هستند.

۱۵. در پس زندگی ای که برای خود میخواهید یا لایف استایلی که دنبال آن هستید یک توضیح وجود دارد. چرایی شما آن لایف استایل جدید نیست بلکه آن توضیح است.

۱۶. مثلا زمانی که میگویید من همیشه میخواستم یک خوانننده بشوم. چرایی شما پشت این خوانننده شدن است. نقطه خوبی برای کنکاش می باشد. 

۱۷. زمانی که شروع به تلاش میکنید و هدفی دارید در راه رسیدن به هدف خود چالش های زیادی را خواهید دید. در زمان چالش ها برنامه ریزی ما مشخص می شوند. یعنی علاوه بر دلایل ما یکی دیگر از موارد مهم و سرنوشت ساز برنامه ریزی ما هستند. اینکه ما برای موفقیت برنامه ریزی شده ایم یا شکست دقیقا در این مقاطع مشخص می شوند. افرادی که با دلایل خوب شروع به فعالیت و تلاش برای رسیدن به اهدافشان میکنند لزوما موفق نمی شوند و این بستگی به برنامه ریزی درونی و ناخودآگاه آنها برای موفقیت یا شکست دارد.



Thursday, April 21, 2022

لیدرشیپ

 لیدر شیپ 

از قول استاد بزرگ جیم ران تکرار میکنم که : فلسفه زندگی شما همانند بادبان های کشتی شما هستند که مقصد نهایی شما را صرف نظر از جهت وزیدن باد تعیین می کنند.

فلسفه ما اولین قسمت از پنج قسمت پازل زندگی ماست. و اما من به شخصه فکر میکنم که در هر زمینه ای میتوانیم از این الگو استفاده کنیم. اما در قسمت فلسفه ما قوانین بسیار کلی و عام داریم و سپس می توانیم به قسمت های ریزتر بپردازیم. 

اسم قوانین بسیار کلی و عام را قوانین اصلی میگذاریم که زندگی ما را تحت کنترل دارند. مانند رییس جمهور کشور زندگی ما می مانند. یعنی در بالاترین سطوح حکمفرمایی می کنند. 

قانون شماره یک: لیدرشیپ یک فرصت ناب و اصیل در زندگی است که فرد لیدر این شانس و موقعیت را دارد که در زندگی افراد بیشماری نقش مثبت ایفا کند که بابت ایفای این نقش قرار نیست بصورت مادی یا حتی معنوی برآیندی برایش ایجاد شود اما در نهایت بزرگترین داشته اش این افتخار خواهد بود که در زندگی دیگران توانست این لیاقت را برای خود کسب کند که نقش آفرین مثبت و بیادماندنی باشد.

برای شخص لیدر چیزی که بدست آورده حس ارزشمند مفید بودنش در زندگی دیگران است. این فیلتر در درون شخص لیدر وجود دارد و بهترین داور برای بررسی خود شخص است. قطعا اتفاقات زیادی جدای این حس خواهد افتاد که تقریبا همه آنها قابل نمایش می باشد اما برای یک لیدر هیچ چیزی جز حس مفید بودنش او را ارضا و سپس رشد نمیدهد. 

در ابتدا باید بدانیم لیدرشیپ کدام است. شخصی بنام لیدر که افراد با التماس و با زحمت و یا حتی با شنیدن هزاران امر و نهی سعی در کمک گرفتن از وی می باشند و این شخص از زاویه قدرت و شهرت و دانایی و مکنت با آنها برخورد و زندگی میکند. یا اینکه شخصی به نام لیدر با نهایت خضوع و دقت و حساسیت و درک و انسانیت و محبت و البته قاطعیت سعی در یافتن هر موقعیت کوچک یا بزرگی میکند که کسی با جایی یک قدم به سمت جلو ببرد. این حرکت به سمت جلو میتواند حسی یا کاری باشد. در این سناریو شخص لیدر دربدر دنبال موقعیتی برای ایفای نقش زیبای رهبری است. برای وی روزهایی پر از شکستن ، سرشار از ناسپاسی افراد، پر از شکایت و اعتراض و ... اما دنیای درونش سرشار از حس اینکه من همه تلاش خودم را کردم و چشمانش سرشار از اشک همیشه آماده و گلویش انبوه بغضی است که با هر جرقه ای کلید میخورد.

کمی اغراق در ادبیات لازم بود تا روزهای یک لیدر را به نمایش بگذارم اما دقت کنید که یک لیدر میداند یک لحظه مفید بودنش در زندگی یک شخص به همه اشکها و بغض های تاریخ میارزد. پس برای لیدر این صحنه های به ظاهر دراماتیک زیاد چیز خاصی نیست. 

اگر امروز مسیر زیبای لیدرشیپ را آغاز کرده اید از شما میخواهم ابتدا به این سوال پاسخ دهید که از نظر شما دنیای لیدرشیپ کدام یک از سناریوهای مطرح شده در بالاست؟ دقت کنید که برای هر کسی میتواند این انتخاب صحیح باشد اما قطعا بابت انتخاب پاسخ در زنگی لیدرشیپی خودش عایدی خواهد داشت.

حس غالب افراد در اولی غرور، خود بزرگ بینی، روابط دور با افراد، تنهایی ... می باشد. اما در دومی شما می توانید حس مفید بودن و ارزشمند بودن، درک و بینش، روابط مبتنی بر عشق و احترام و آرامش واقعی تجربه کنید.

اینکه بزرگترین ویژن جیم ران این بود که در زندگی افراد بیشماری بخشی از داستانشان باشد بی دلیل نیست. این نمونه یک لیدر بزرگ و واقعی است که بزرگترین ثروتش را یافته است. اینکه برای چند نفر می تواند مفید باشد تا روزی که از این زندگی رخت بر می بندد برای سالها هنوز انسانهای بی شماری نام او را بعنوان بخشی از زندگیشان به نیکی ببرند.

Monday, April 18, 2022

دعوت به ایونت ها و وبینارها

 ارزشگذاری برنامه های حضوری یا آنلاین

...

....

...

شما بعنوان رهبر تیم خود باید به شخصه بهترین الگو برای افراد سازمانتان باشید تا بتوانند از این اهرم بسیار قدرتمند استفاده کنند.

به افراد سازمانتان یاد بدهید که هر کدام شخصا به ورودی های مستقیم خود تماس بگیرند و آنها را نسبت به حضور در برنامه های تیم دعوت کنند. خیلی از افراد با ارسال یک پیام در گروه سعی می کنند این کار را انجام دهند ولی این یک روش بسیار بی بازده می باشد. شماباید ابتدا با فرد تماس گرفته و در زمان مکالمه دقیقا منافعی که این برنامه یا ایونت برای شخص دارد را برای این فرد کاملا بازگو کنید. 

به مثالهای زیر توجه کنید که چطور می توان افرادی با انگیزه های متفاوت را به یک ایونت مشخص دعوت کرد. شما می توانید از این الگوها برای شخص خود استفاده کنید همچنین به  افراد سازمانتان نیز بگویید که با توجه به همین الگوها افراد تیم خود را به ایونت ها یا وبینارهای تیم دعوت کنند.

مثال ۱: 

- بابک جان چطوری؟ اواسط ماه شهریور برنامه خاصی داری؟ فکر میکنی آزاد باشی؟

- نمیدونم! چطور؟    یا    نه برنامه خاصی ندارم    یا  آره فکر کنم. چطور؟

- یه ایونت بسیار فوق العاده هست که تو یکی از بهترین سالن های استانبول برگزار میشه و افراد زیادی از کشورهای مختلف چه افراد عادی چه لیدرها و چه مسئولین شرکت اونجا حضور خواهند داشت. دوست داری با هم بریم ؟ من حتما میرم.


مثال ۲:

یه ایونت خیلی خفن با بهترین های شرکت ماه بعد تو دبی داره برگزار میشه که میتونی از نزدیک لیدرهای موفق و خیلی های دیگه که دارن تو کشورهای مختلف کار میکنند رو ببینی. میتونیم حتی با آقای دینین عکس بگیریم و حتی باهاش صحبت کنیم. طی برنامه رنک های بالای شرکت هم صحبت های آموزشی و انگیزشی اجرا میکنند. فکر می کنم برنامه شام هم برای یه سری از افراد داشته باشه که لیدرهای بالای شرکت هم حضور دارن. پایه ای با هم بریم؟ من برنامم اینه که حتما باشم.

مثال ۳:

مریم جان برای ماه بعد یه برنامه داریم تو شهر شما که میخوایم دور هم باشیم و یه شو محصول و معرفی شرکت هم داشته باشیم. میتونی دوستای خودتو که میخوای در مورد شرکت بهشون اطلاعات بیشتری بدی رو هم اونجا دعوت کنی و با خودت بیاریشون. آخر جلسه احتمالا یه پذیرایی ساده هم داریم. این جلسه برای اینکه بتونی به بهترین شکل هم محصولات رو به دوستات معرفی کنی هم بتونن تست کنند و هم اینکه اگه سوالی داشته باشن ما پاسخ بدیم عالیه. فکر میکنی چند نفر رو میتونی با خودت بیاری؟

مثال ۴:

خانم فلاحت خوبین؟ یه سمینار فوق العاده برای ماه دیگه داره برگزار میشه که خیلی میتونه برای شما مفید باشه. میدونم زیاد تو فکر تجارت این کار نیستی ولی چون میدونم از محصولات داری استفاده میکنی و دوست داریشون و تو این برنامه (دکتر جیامپاپا- خانم دکتر صداقت - لیدر نظامی ...) هم حضور داره فکر کنم بهترین فرصت باشه که تو این برنامه با هم باشیم و از نزدیک هم ایشون رو ملاقات کنی و خب از محصول جدیدی هم که تازه داره لانچ میشه اولین نفر استفاده کنی. 


مثال ۵:

مهینه جان شنبه شب جلسه وبینار محصولات ژنس هست که در مورد محصول رزرو و ریوایتا اطلاعات کلیدی و کاربردی ارایه میشه. خانم مسعودی هستند که بسیار تجربه بالا دارند تو این زمینه و اینکه چند نفر از افرادی که از این محصول استفاده کردند و نتایج خیلی خوب گرفتن هم میان و صحبت میکنن. میدونم تو هم داری از این محصول استفاده میکنی و حتی داری به بقیه هم پیشنهاد میدی. حتما باش که هم اطلاعات خودت بیشتر شه و هم اینکه نمونه های بیشتری از افرادی که از این محصول دارن استفاده میکنند و نتیجه میگیرن رو خودت ببینی. اگه کسی از دوستات هم هستن که در مورد این دو محصول باهاشون صحبت کردی میتونی به این جلسه دعوتشون کنی که اونا هم استفاده کنن. 

 

مثال ۶: 

حسن جان خوبی؟ میگم گفته بودی راجب ژنس میخوای اطلاعات بیشتری بدونی یه جلسه کلی هست که در حد نیم ساعت اطلاعات عمومی در مورد شرکت و محصولات و پلن کاری ارایه میده. بچه های موفق شرکت هستند که تجربه خوبی دارن. در ضمن این ماه خبرای خیلی خوبی هم راجب محصولات و هم پروموشن درآمدی هست که حتما باهاش حال میکنی. دوشنبه شب ساعت ۱۰ شب به وقت تهران روی زومه اکیی؟


بعد از اینکه داستان خود را برای پراسپکت خود تعریف کردید در صورتیکه دوست داشت اطلاعات بیشتری از موضوع داستان داشته باشد او را به دیدن یک ویدیو یا یک وبسایت یا ... دعوت کنید. همچنین می توانید فرد را به یک وبینار مرتبط که در تیم شما درحال برگزار شدن است نیز دعوت کنید. دقت کنید که این وظیفه شماست تا فرد را نسبت به وبینار مناسب دعوت کنید. همچنین تصویر ذهنی فرد را نسبت به وبینار از قبل آماده کنید که انتظار شخص از جلسه ای که قرار است در آن شرکت کند معقول و مناسب باشد. مثلا اگر داستان لاغر شدن خود را برای دوستی که میخواهد لاغر شود تعریف کردید و سپس او را به یک جلسه پرزنت دعوت کردید قطعا نتیجه خوبی نخواهید گرفت. موضوع داستان شما لاغری است و دوست شما هم به همین اطلاعات نیاز دارد. بنابراین حضور این شخص در جلسه پرزنت که موضوعات متفاوتی جز لاغری را بیان میکند کاملا اشتباه است. شما می توانید از یک ویدیو مرتبط با محصولات لاغری یا از یک نتیجه مثبت فردی که از این محصول  استفاده کرده یا حتی از یک گروپ کال که فردی که نتیجه گرفته آنجا حضور دارد استفاد کنید. 

اما قبل از دعوت دوستان خود به جلسات وبینار از هر نوعی که باشد دقت کنید که با این تصویری که به شما میدهم جلو بروید. اسم این چهارچوب را تثوری باند ها گذاشته ام. فرض کنید که سه باند به ترتیب باند بالا (باند پراسپکت)، باند وسط (باند نتورک) و باند پایین (باند شما) وجود دارد. پراسپکت در زمانیکه داستان شما را شنید اگر علاقه مند به دانستن بیشتر بود یعنی وارد باند وسط شده ولی اگر تحت هر شرایطی علاقه مند نبود یعنی در باند بالا حضور دارد. این یعنی صحبت در مورد کار یا محصول یا نتورک باید متوقف شود. شما تنها در زمانی که فرد در باند وسط باشد مجاز هستید از نتورک یا محصول یا هر چیزی صحبت کنید. مثلا اگر علاقه مند بود و شما یک ویدیو از پروفسور امزلاگ فرستادید و بعد از دیدن ویدیو به شما گفت که ویدیو را دیده ولی چون نتورکه علاقه ای نداره شما باید بدانید که الان این شخص در باند بالاست. پس خیلی ساده تایید کرده و صحبت را خیلی طبیعی و محترمانه عوض میکنید و تا زمانیکه در باند وسط نبود هیچ زمان دیگری صحبت نتورک را انجام نمیدهید. البته این صرفا انتخاب شماست که بنا به جایگاه تان در آن رابطه خیلی مستقیم فرد را به باند وسط کشانده و مجبورش کنید تا بحث را با شما ادامه دهد.


Friday, April 1, 2022

داستان شما

داستان (سطح مقدماتی)


۱. اهمیت و جایگاه داستان در زندگی بشر

- نقطه اتصال نسل ها 

- در ادیان

- در فرهنگ ها

۲. اهمیت و جایگاه داستان در نتورک مارکتینگ

-  اصل فلسفه نتورک 

- حقیقی و واقعی بودن و در نتیجه انتقال انرژی

- ساده و قابل تکثیر

۳. سه بخش مهم در مورد داستان

- ساختار

- مدت زمان

- مرتبط بودن

۴. اجزای تشکیل دهنده ساختار داستان شما

- قبل

- چالش

- امید

- بعد

آیا ما در نتورک مارکتینگ میفروشیم؟

از زمان کودکی همه ما قصه و داستان میشنیدیم. تعداد زیادی از ما با قصه مادربزرگ ها شب های زیادی را به خواب رفته ایم. در مدرسه همیشه عاشق شنیدن قصه و داستان معلم هایمان بوده ایم. بعد ها که سواد خواندن بدست آوردیم،‌ کتاب های قصه و داستان زیادی را خوانده ایم. من به شخصه همیشه عاشق شنیدن داستان موش و گربه عبید زاکانی بودم که در قالب شعر بیان شده و یکی از داستانهای فراموش نشدنی زندگی من است. همه ما عاشق برنامه های کودک بودیم چون قصه و داستان داشت. فیلم های سینمایی با آن همه هیجان و فروش صرفا به تصویر کشیدن مجموعه ای از قصه و داستان هاست. هر زمان که یکدیگر را میبینیم از یکدیگر قصه و داستان زندگی خود را میشنویم و با دقت گوش میدهیم یا با هیجان و لذت برای یکدیگر تعریف میکنیم و در طول تعریف کردن حس های ناب زندگی مثل غرور و افتخار، غم و اندوه و یا شادی و هیجان،‌ خنده و قهقهه و یا بغض و هق هق گریه را تجربه میکنیم. زندگی ما خلاصه می شود در داستان های ما. و اما زمانی که داستانهای یکدیگر را میشنویم خیلی از زمانها میخواهیم که ما هم آن داستان را یا بخشی از آنرا تجربه کنیم. اگر شما داستان حضور خود را در کافی شاپ متفاوت برای دوست خود تعریف کنید و این تجربه جذاب و واقعی باشد، به نظر شما ممکن است آن شخص کاملا بی تفاوت از کنار این داستان رد شود و به هیچ وجه هیچ گونه اطلاعات بیشتری از شما نخواهد؟ برای همه ما اتفاق افتاده که بعد از تعریف کردن داستان تجربه ما از یک فروشگاه یا از یک فضای زیبا یا یک فیلم جذاب عکس العمل دوست ما دقیقا این بوده که میشه آدرسش رو بدی ؟

به شکل خلاصه:

داستان تعریف کردن ------------> ارتباطات ساده،  واقعی و صمیمی

داستان تعریف کردن -------------> انتقال حس خوب به دیگران مثل امید، اعتماد به نفس، هیجان، کنجکاوری، حس تلاش و ادامه دادن

داستان تعریف کردن -------------> خلق تجربه های خوب برای دیگران و بیشتر خودتان

داستان تعریف کردن --------------> کسب مهارت برای شخص شما، کسب تجربه، رشد کردن (هر بار که داستان خود را تعریف میکنید برای خودتان تکرار درس مهمی است که داستان شما داشته)، اعتماد به نفس، حس ارزشمندی و عزت نفس

و در نهایت یکی از نتایج داستان تعریف کردن ---------------> فروش

در این قسمت از شما میخواهم ۱۰ دقیقه بیاندیشید. به اینکه هر کدام از مراحل ۱ تا ۵  برای شما چقدر ملموس است؟ 

و حالا بگویید که فروش یک خمیر دندان یا یک کرم پوست و کسب مثلا ۱۰ تا ۳۰ دلار سود چقدر عمیق و ارزشمند است؟  مهمترین داشته شما بعد از فروش میزان سودی نیست که شما کسب کرده اید ولی حس قشنگی است که شما صاحب آن شده اید یا برای دیگران خلق کرده اید. 

از این پس به فروش اینگونه بنگرید: خلق یک حس و یک تجریه فرح بخش و قشنگ برای دیگران. اینکه یک انتخاب جدید به دیگران بدهیم. 



 یکی از سؤالات رايج در نتورک مارکتینگ این است که آیا ما در این صنعت «فروش» انجام میدهیم یا اینکه به قول خیلی از نتورکر ها ما فقط داستان خودمون رو با دیگران مطرح میکنیم یا اینکه ورودی میگیریم؟ 

در صنعت نتورک ما قطعا میفروشیم و منظور این است که ما کالا یا خدمات را از تولید کننده که همان شرکتمان است با

۱. انرژی اقدام

۲. حس و حال و هيجان  

۳. نتایج واقعی و حقیقی

 از طريق بیان داستانمان به بازار عرضه میکنیم و در نتيجه این پروسه آن محصول یا خدمت به فروش میرسد. 

از طرفی تمامی افرادی که حتی به ظاهر به فروش علاقه مند نیستند یا در کارهای دیگر مشغولند، در واقع مشغول فروش هستند. در بازار تا فروش اتفاق نیفتد هیچ پولی جابجا نمیشود. مثلا یک کارمند طی هشت ساعت در اداره مشغول فروش زمان و انرژی و تخصص خود می باشد. فرقی نمیکند صاحب تجارت خود هستید یا برای کسی کار میکنید در هر صورت «فروش» همیشه وجود دارد.

نظر بزرگترین استراتژیست جهان آقای تونی رابینز در زمینه فروش رو با هم مرور کنیم:

هیچ چیزی در جهان حرکت نمی کند تا زمانی که فروخته شود و این روندی است که جهان در آن همواره در حال بهتر شدن است. اگر در سکتور فروش هستید به خود افتخار کنید.

نکته مهم: آجر موفقیت شما برای ساختن یک تجارت موفق داشتن داستانی قانع کننده (Compelling Story) است که در افراد حس علاقه و توجه ایجاد کند و آنها را به کاری وا دارد.

در نتورک مارکتینگ ما از طریق گفتگو با افراد،‌ گروهی از 

۱. مصرف کنندگان محصولات

۲. نمایندگان و توزیع کنندگان

ایجاد میکنیم و هر چه این گروه بزرگتر و با کیفیت تر باشد درآمد مالی و معنوی بیشتری خواهیم داشت.

چرا روشی به نام نتورک مارکتینگ برای فروش؟

یکی دیگر از سوالات مهم و اساسی در این صنعت این است که چرا شرکت های نتورک مارکتینگ به این شیوه محصولات خود را به فروش میرسانند و مثلا از طرق سنتی مثل تبلیغات در تلویزیون یا استفاده از افراد معروف و یا بیلبوردها ... کمتر استفاده میکنند یا اصلا استفاده نمی کنند؟

دلیل اول: اینکه مردم نسبت به تبلیغات مصون شده اند و شما هر جایی می توانید تبلیغات کالا یا خدماتی رو ببینید. تقریبا افراد نسبت به تبلیغات بی حس و کرخ شده اند. اما در مقابل بخاطر تغییرات جوامع،‌ افراد نسبت به ایجاد ارتباط با افراد بسیار مشتاق و گرم هستند. شاید باید گفت علیرغم پیشرفت های تکنولوژیکی یا شاید هم باید گفت بخاطر این پیشرفت ها،‌ افراد اشتیاق بیشتری برای ارتباط با یکدیگر دارند و این موضوع با ابزار ارزشمندی به نام «داستان شما» احیا می شود. فراموش نکنیم که داستان ریشه در تاریخ بشر دارد و جدا از اینکه مبنای کتب آسمانی و دینی و حتی کل تاریخ داستان می باشد،‌ عامل ارتباطی بین نسل های بشر نیز داستان های بشر است.

دلیل دوم: از سوی دیگر زمانی که افراد داستان و تجربه خود را با یکدیگر مطرح میکنند باعث ایجاد حس و هیجان در افراد می شود و بصورت علمی افراد در زمان شنیدن داستان شما، گویا همان لحظات و احساسات را تجربه میکنند یا یکبار با شما زندگی میکنند. جمله معروفی وجود دارد که میگوید: 

Facts can tell but stories will sell.

اطلاعات و حقایق باعث ایجاد آگاهی می شود ولی داستان شما فروش را رقم میزند.

تا بحال شده که مثلا یک واقعه دلخراش مثل صحنه یک تصادف را برای دوستی تعریف کنید و زمانی که از افراد صدمه دیده و اعضای بدنشان که مثلا جدا شده بودند یا خونی که روی زمین ریخته شده بوده صحبت به میان می آید،‌ ناخواسته از شما میخواهند که ادامه ندهید! دلیل این موضوع این است که  شنوندگاه داستان شما همان لحظه مشغول زندگی کردن همان لحظات با شما هستند و احساسات واقعی درون این افراد ایجاد می شود و به همین دلیل از شما میخواهند که ادامه ندهید. دقیقا به همین شکل زمانی که شما داستان و تجربه واقعی و حقیقی خود را با دوستان خود مطرح میکنید این کار فوق العاده قدرتمند است.

شرکت های نتورک مارکتینگ ترجیح میدهند بجای هزینه کردن در تبلیغات به شکل سنتی از قدرت داستانهای افراد روی یکدیگر استفاده کنند و همان هزینه را تحت عنوان پلن درآمدی به افراد توزیع کننده یا همان نمایندگان شرکت پرداخت کنند.

همچنین یادآور می شوم که داستان شما قدرتمند ترین و اصلی ترین ابزار کاری شما از روز نخست تا روزی است که به تاپ ارنر شرکتتان تبدیل می شوید. پس اولین چیزی که خود را به آن مجهز کنید، داستان شماست. از میان انبوه انسانهایی که با آنها روبرو می شوید یا کار خواهید کرد، فقط دو چیز را میتوانید کنترل کنید. اول کیفیت داستانی است که برای دیگران تعریف میکنید و دیگری تعداد افرادی است کم داستان خود را برای آنها میگویید. پس بدون کوچکترین شک و تردیدی و با انرژی بسیار بالا همین الان تصمیم بگیرید که یک داستان فوق العاده ایجاد کنید و آنرا برای افراد زیادی تعریف کنید. آماده اید تا در مورد داستان بیشتر یاد بگیرید؟

چرا دیدگاه افراد نسبت به فروش زیاد خوب نیست!؟

فرض کنید وارد یک مغازه میشوید تا اجناس را ببینید. در همان لحظه صاحب مغازه به سمت شما می آید و سعی میکند تا به شما بفروشد. شما از همان ابتدا حس استرس و ناراحتی دارید. ما انسانها دوست داریم خرید کنیم ولی دوست نداریم به ما فروخته شود. شما حستان نسبت به آن فرد چیست؟ اگر در همان لحظه قرار باشد که شغل فروشندگی را انجام بدهید نظرتان چیست؟ قطعا از فروش خوشتان نمی آید چون یاد این حس ناراحتی خودتان می افتید. 

در مثال بعد فرض کنید شما از یک بازاری درحال عبود هستید که فردی که اجناس خاصی را در دست دارد به سمت شما می آید و از شما میخواهد که از او خرید کنید. شما به اجناس وی نیازی ندارید ولی فرد فروشنده اصرار میکند که بخرید. در همین لحظه است که در ذهن شما یک حس نامطلوب از فروش رقم میخورد. 

از طرفی اگر با یک فروشنده حرفه ای طرف شوید و آن فرد به صورت فوق العاده حرفه ای و رندانه و با زبان بازی بسیار منحصر بفرد سعی در فروش جنس به شما کند و حتی موفق شود، حس شما این است که فروش کار بسیار سخت و نیاز به تکنیک های زیاد و نیز زبان بسیار خاص دارد. 

دلیل اینکه اکثر افراد وقتی بحث فروش در نتورک مارکتینگ به میان می آید، به یکی از دلایل بالا خود را فاقد پتانسیل فروش می دانند در واقع تجربیات ما از دنیای فروش اطراف ماست. در واقع حق با این افراد است که فروش نیاز به تکنیک و تاکتیک و یا ایجاد فشار روی مشتری و یا زبان چربی و یا اصرار زیاد تا حد التماس به زور تخفیف و حتی صحبت با افراد کاملا غریبه که اصلا حس راحتی نداریم ، دارد! در حقیقت در بازار سنتی و چیزی که اطراف خود دیده ایم به همین شکل است. اگر شما از همین فردا صبح بخواهید کار فروش در همان مغازه را داشته باشید باید با همین ابزار این کارها را انجام دهید. اما نکته اینجاست که ما در نتورک مارکتینگ به هیچ وجه اینگونه فروش را رقم نمیزنیم. شاید بگویید که فروش فروش است و فرقی ندارد. برای اینکه ذهن شما کمی بازتر به موضوع نگاه کند توجه شما را به فروش آنلاین از طریق وبسایت توجه میکنم. اگر شما از روی وبسایت خود جنسی را به فرش برسانید در واقع نه فرد را میشاسید نه با وی صحبتی انجام داده اید و نه استرس یا حس نامطلوبی را تجربه کرده اید. قطعا همین الان میگویید که اگر به شکل آنلاین از من بخرند من خیلی هم خوشحالم. هدف من از این مثال صرفا این بود که بدانید روش های مختلفی برای فروش وجود دارد و این روش ها اگر چه همه فروش هستند ولی به یک شکل نیستند. فروش یک طیف دارد و مثلا از فروشنده ای که انقدر روی اعصاب شما راه میرود و حتی دروغ میگوید تا جنس خود را به شما بفروشد شروع می شود تا مثلا خرید انلاین که شما انجام میدهید و تقریبا حتی کوچکترین مکالمه ای بین خریدار و فروشنده رخ نمیدهد. فروش به شیوه نتورک مارکتینگ کجای این طیف است و چه فرقی با موارد بالا دارد؟

یک فروشنده جنس سنتی در مغازه وقتی با شما صحبت میکند هدفش فروش آن جنس به شما در همان لحظه است. ولی ما در نتورک مارکتینگ زمانی که داستان خود را برای فرد میگوییم هدفمان صرفا شروع یک رابطه است و نه بستن یک معامله. این شاید یکی از مهمترین نکات طلایی کار در نتورک مارکتینگ می باشد. هدف شما از بیان داستانتان تنها این است که فرد را به اطلاعات بیشتری دعوت کنید. در واقع داستان شما یک دعوت به اطلاعات بیشتر می باشد.

اگر شما داستان خود را برای افراد بگویید برخی همان جا خرید انجام میدهند و برخی شاید سالها بعد! مهم این است که شما داستان خود را صرفا برای ایجاد آگاهی و شروع یک پروسه به آنها میگویید و چنانچه هدفتان فروش در همان لحظه یا حتی حتما فروش باشد شما هم شرایط بسیار سختی را برای خود ایجاد میکنید هم دوستان خود را از دست میدهید.

در این قسمت وارد یک سوال مهم دیگر میشویم. چرا در نتورک مارکتینگ افراد دوستان خود را از دست میدهند؟

این یک حقیقت است که برای خیلی ها پیش می آید. دلیل این امر این است که افراد به هدف فروش با دوستان خود شروع به صحبت میکنند و قطعا اگر شما هم جای آن دوستان باشید با اصرار و پیگیری های بی مورد شخص، وی را بلاک میکنید.

اگر بصورت کاملا اصولی و درست داستان خود را با دوستان خود مطرح کنید آنها ممکن است از شما خرید کنند یا اینکه تمایلی به خرید نداشته باشند، ولی به شما قول میدهم هرگز شما را بلاک نخواهند کرد. 

نکته کلیدی این است که هدف شما از تعریف داستان تان صرفا ایجاد ارتباط و نه بستن معامله باشد. همین. قدم بعدی در صورت تمایل دوست شما دادن اطلاعات بیشتر است و نه فروش! پس لطفا به محض اینکه داستان خود را برای دوست صمیمی خود تعریف کردید لحظه شماری نکنید که کی از شما خرید میکند! شما با رعایت این نکته به میزان قابل توجهی «نه» های ابتدای کار را کاهش میدهید! افراد چرا باید همان ابتدا به شما نه بگویند اگر شما نخواهید به آنها بفروشید؟

به نمودار زیر توجه کنید:

داستان -------> مقداری اطلاعات --------> مقداری اطلاعات --------> مقداری اطلاعات --------> خرید 

ابتدا داستان خود را تعریف میکنید و تا زمانی که آماده خرید باشند به آنها اطلاعات میدهید.

افراد همیشه دنبال راه حل های مختلف برای پولدار شدن یا سلامتی بیشتر هستند و در این راستا حاضر به خریدند. نکته طلایی این است که این خرید باید ایده و نتیجه ذهنی و تفکر خودشان باید باشد.

آنها زمانیکه حس میکنند برای خرید تحت فشار هستند دیوارهای مقاومت خود را بالا میآورند. در دنیای نتورک مارکتینگ به این دیوارها آبجکشن می گویند. اما زمانیکه پروسه انتقال اطلاعات به آنها به شکل کم کم رخ میدهد تا آنها بتوانند خودشان تصمیم بگیرند،‌ نه تنها خرید میکنند بلکه مقدار بیشتری درخواست میدهند.

از طرفی کسی که علیرغم اراده خود مجاب شود و سپس اقدام به خرید کند، هنوز صاحب همان فکر و نظر قبلی خود خواهد بود. بنابراین افرادی که صرفا بخاطر بستن دهان شما اقدام به خرید میکنند احتمالا مدت زمان زیادی ماندگار نیستند.

سه جنبه مهم یک داستان

یک: ساختار

دو: مدت زمان : ماکسیمم ۳۰ ثانیه!

سه: مرتبط بودن

ابتدا ساختار یک داستان را توضیح میدهیم. داستان شما دارای ساختار زیر می باشد:

۱. قبل از شروع همه چیز

۲. سختی و مشکلی که در گیر آن بودید: مهمترین قسمت چون افراد با آن ارتباط برقرار میکنند و شروع به زندگی کردن همان لحظات میکنند.

۳. امید  و راه حل در قالب یک فرد یا یک موقعیت یا یک شرکت و یا یک محصول

۴. امروز شما و افق جدید شرایط یا زندگی شما

دقت کنید که اگر داستان شما به این شکل باشد: که مثلا سالها پیش زندگی و شرایط شما عالی بود. با فردی آشنا شدید و تجارت شما بهتر هم شد و پول زیادی درآوردید. کسی با این داستان شما ارتباط برقرار نمیکند.

داستان شما همان قبل و بعد شماست. جایی که بودید، دلیل شروع شما و در مرحله بعد نتایج و در آخر موقعیت امروز شما.

اگر دوستان شما با داستان شما ارتباط برقرار کنند در نتیجه می توانند خودشان را ببینند که از طریق محصول یا خدمات شما می توانند مشکلشان را حل کرده و همان نتایج مطلبوب شما را زندگی کنند.

مهمترین قسمت داستان شما همان چالش و مشکلی است که درگیر آن بودید. به فیلم های هالیوودی فکر کنید. ما همیشه با آن شخص که درگیر یک جنگ نابرابر در مقابل اهریمن می شود و به دامان چالش ها میرود ارتباط برقرار میکنیم و آرزو میکنیم که برنده و پیروز شود. افراد به همان شکل با چالش شما ارتباط برقرار میکنند و خواستار پیروزی شما و حتی خودشان می شوند.

مدت زمان داستان شما

داستان شما نباید بیشتر از ۳۰ ثانیه طول بکشد. یک داستان کوتاه همیشه تاثیرگذار تر، جالب تر و قانع کننده تر از یک داستان بلند است. دقت کنید که دایره توجه افراد در این دوران بسیار کوتاه است. شما ترجیح میدهید که ۴۰ تا داستان ۳۰ ثانیه ای را برای ۴۰ نفر تعریف کنید یا اینکه یک داستان ۲۰ دقیقه ای را برای یک نفر؟

گفتن داستان قبل و بعد شما در کمتر از ۳۰ ثانیه کار راحتی نیست ولی اگر به این داستان تسلط پیدا کنید آنگاه پول بسیار خوبی بدست خواهید آورد. دلیل اینکه ما داستان خود را کوتاه نگه میداریم این است که افراد را کنجکاو کند تا در ادامه بخواهند از ما بیشتر بپرسند و بدانند. قطعا شمایی که هم امروز پوست بهتری دارید و هم وزن کم کرده اید و هم سلامت تر و پر انرژی تر هستید و نیز به مادر خود کمک کرده اید تا سلامتی خود را باز یابد و هم درآمد داشته اید و ... دوست دارید همه این اتفاقات خوب را برای دوستتان تعریف کنید! از شما خواهش میکنم که فقط در حد ۳۰ ثانیه مهمترین ها را بگویید و بقیه را برای بعد نگه دارید. زمانیکه فرد مایل است اطلاعات بیشتری از شما بشنود.

یک داستان کوتاه خوب مانند یک مینی جوب کوتاه میماند. مینی جوب باندازه ای بلند هست که جاهای مهم را بپوشاند ولی باندازه ای کوتاه است که توجه هم جلب کند.

در نتورک مارکتینگ شاید سه قسمت قابل کنترل وجود دارد که ما باید تمرکز خود را روی آنها نگه داریم. یکی از آنها داستان ماست. کیفیت داستان ما بسیار مهم است تا آنجا که همه افراد آنرا نادیده میگیرند. همه افرادی که در نتورک مشغولند همین قسمت ها را انجام میدهند ولی نتایج برخی فوق العاده است. دلیل آن این است که این افراد قسمت هایی که قابل کنترل می باشد را با تمرین بسیار زیاد استاد می شوند. 

آماتورها کاری را باندازه ای تمرین میکنند که بتوانند آنرا درست انجام دهند. اما حرفه ای ها کارشان را باندازه ای تمرین میکنند تا نتوانند آن را اشتباه انجام دهند. داستان شما قسمت اساسی کار شماست بنابراین طوری آنرا با تمرین فرابگیرید که بخشی از ناخودآگاهتان شود تا بتوانید در هر زمان و مکانی و در هر شرایطی آنرا به بهترین شکل ممکن بیان کنید.

جان وودن میگوید: زمانی که موقعیت و شانس فرا برسه دیگه برای تمرین کردن خیلی دیره.

احتمالا موارد زیادی را تجربه کرده اید که در یک موقعیت خوب از پس ارایه داستان، شروع یک ارتباط، معرفی جالب خودتون برنیومدید و بعد از خودتون ناامید شدید چون اون موقعیت رو از دست دادید. دلیل آن این است که باید تمرین کنید. بسیار تمرین کنید که آنرا استادانه انجام دهید.

دقت کنید که علیرغم اینکه دوست نداریم زیاد تمرین کنیم باید بدانیم که برای برنده شدن باید سخت تمرین کرد. احدی جلسات تمرینی ورزشی را دوست ندارد ولی همه قهرمانان میدانند که قهرمانی آنها مدت ها قبل از اینکه روی استیج و زیر نورهای رنگارنگ جشن گرفته شود در جلسات تمرینی سخت و تاریک ایجاد می شود.

محمد علی  بوکسور معروف میگوید: من از جسات تمرینی متنفر ولی عاشق قهرمانی جهان بودم.

نحوه تمرین داستان شما

۱. داستانتان را برای خود از روی نوشته بخوانید. 

۲. داستانتان را با صدای بلند برای دیگرانی که حضور ندارند بخوانید.

۳. صدای خود را ضبط کنید و سپس به آن گوش دهید و به اینکه چگونه انجام دادید از نظر انرژی و جذابیت توجه کنید.

۴. ویدیوی خود را ضبط کنید و بعد تماشا کنید. به حرکات چهره و چشمان خود توجه کنید و ببینید چگونه به نظر می رسند.


شاید زیاد راحت نباشید تا کارهای بالا را انجام دهید. حق با شماست. در نظر داشته باشید که بودن در موقعیت امروز در این صنعت شانس کوچکی نیست. اگر به این موضوع توجه کنید آن زمان خیلی خیلی سخت تر و ناراحت کننده تر خواهد بود که این موقعیت را بدلیل آماده نبودن از دست بدهید.

به حدی این تمرینات را انجام دهید تا حرفه ای شوید و کاملا اعتماد به نفس داشته باشید تا در هر شرایطی بتوانید داستانهای خود را برای دیگران بیان کنید.


مرتبط بودن 

اگر از شما در مورد کم کردن وزن شما سوال بپرسند شما فقط و فقط داستان کم کردن وزن خود را بگویید و تحت هیچ شرایطی از شاید هزاران دلاری که این هفته درآمد داشته اید چیزی نگویید. مثلا:

یکسال پیش من ۳۵ کیلوگرم اضافه وزن داشتم. بدلیل چاقی بیش از حد اعتماد به نفس خودم رو از دست داده بودم و تو مهمونی ها لباس های گشاد می پوشیدم تا چاقیم مشخص نشه. استخر نمیرفتم و هر بار تو آینه خودم رو میدیدم انرژیم خالی میشد. بخاطر پیشنهاد همسرم از یه سری محصولات و برنامه های رژیم غذایی استفاده کردم و باورم نمیشد بتونم ولی الان وزن ایده آلم رو دارم و هر روز با انرژی و حس خوب لباس هامو می پوشم و مرتب چشمم به آینه است که خودم رو از هر طرف برانداز کنم. 

این داستان به شکل کاملا اصولی به سوال و دغدغه دوست شما که اضافه وزن دارد پاسخ میدهد و فرد با این داستان ارتباط برقرار میکند.

اما به این داستان توجه کنید:

یکسال پیش من ۳۵ کیلوگرم اضافه وزن داشتم. از طرفی اوضاع مالیمم هم اصلا خوب نبود. هم من و هم همسرم شبانه روز کار میکردیم. بعد با شرکت ... آشنا شدیم و کارمون رو اونجا شروع کریدم. الان درآمد خیلی خوبی داریم و وزن من هم ایده آل شده... چقدر هم سفر رفتیم و تازه با افراد خیلی زیادی آشنا شدم....

این داستان اگر چه همه تجربه های شما را دارد ولی به هیچ وجه پاسخی مناسب برای سوال دوست شما نیست.

لطفا در هر زمانی از داستانی که کاملا مرتبط با سوال دوست شما هست استفاده کنید. شما در ذهن خود بر این باورید که غیر از اینکه میتوانید وزن کم کند می تواند حتما پول و درآمد خوبی هم بدست بیاورد و نیز دوستان خیلی خوبی هم پیدا کند ولی دوست شما فقط منتظر این است که پاسخ شما در مورد اضافه وزن ایشان برای ایشان یک راه حل جدید باشد تا موافقت کند ولی شما با پیچیده کردن موضوع وی را مجبور میکنید که در مورد دیگر موارد هم حالا فکر کند یا تحقیق کند یا ... . 

دو دلیل که باید مرتبط و کوتاه داستان خود را تعریف کنید

۱. زمانی که شما داستان خود را میگویید آنها فقط منتظر شنیدن قسمتی هستند که به درد آنها میخورد. دقت کنید که چیزهایی که برای خود شما جالب بوده برای این فرد نه تنها لزوما جالب نیست که در این قسمت اصلا جالب نیست.

۲. با گفتن موارد بیش از حد یا داستانهای خیلی خوب نامربوط فقط این فرد بار خود را از دست میدهد. شخصی که دچار مثلا اضافه وزن بوده قطعا درد و رنج بسیاری را کشیده و شاید همه رویایش این است که ای کاش کمی وزنش کم شود و حالا شما از داستانهایی برایش میگویید که فرد هم وزن کم کرده هم چشمش قویتر شده و هم موهایش پر پشت تر شده و هم درآمد دارد و تازه دیروز از سفر هاوایی با شرکت خود برگشته! به نظر شما فرد دنبال راه فراری از این مکالمه نخواهد گشت؟؟


ساختار داستان

۱. شروع 

هدف شما از این قسمت که ماکسیسمم یک جمله بیشتر نیست این است که فرد را آماده شنیدن اصل موضوع که چالشهای شما می باشد کنید. افرادی که شما را میشناسند نیازی به شنیدن مقدمه خاصی ندارند و افراد بازار سرد شما صرفا نیاز به یک تصویر کوتاه یک جمله ای از گذشته شما دارند. آنها به هیچ وجه نیازی به شنیدن داستان کل زندگی شما ندارند و صرفا همین قدر که بدانند مثلا شما پنج سال پیش چاق بودید یا وضع مالی خوبی نداشتید یا پوست صورت شما همیشه بد بوده ... . 

در این جا نیاز است که دوباره تکرار کنم که افراد به هیچ وجه نیازی به شنیدن داستان کل زندگی شما ندارند بنابراین لطفا هیجان زده نشوید و قصه سرایی نکنید. شما همه زندگی از امروز به بعد خود را با فرد زمان دارید تا همه داستانهای زندگی خود را برایشان تعریف کنید. پس لطفا عجله نکنید. 

نمونه های مناسب برای شروع:

من همه زندگیم رو با پوستم کلنجار رفتم.

هیچ وقت تو زندگیم از هیچ خمیر دندونی خوشم نیومده بود. 

سال ۲۰۱۶ من واقعا سر وزنم مسیله پیدا کرده بودم.

پارسال تا دم ورشکستگی رفتم.

اگه با فردی که صحبت میکنید رابطه صمیمی دارید می توانید از عبارت «میدونی که من همیشه ...» در ابتدای جمله شروع خود استفاده کنید. مثلا:

میدونی که من همیشه سر پوستم اذیت شدم ...

میدونی که من بخاطر وزنم هر کاری که بگی تا الان کردم ...

میدونی که برای من اینکه محصولات آرایشی روی حیوونا تست نشده باشه خیلی حساسم ...

یا حتی می توانید از عبارت «هیچ وقت بهت نگفته بودم که ...» استفاده کنید.

من هیچ وقت بهت نگفته بودم که چقدر سر وزنم اذیت میشدم 

هیچ وقت نزاشتم متوجه بشی ولی پارسال ما تا دم ورشکستگی رفتیم ...

دقت کنید که شما با عباراتی چون «میدونی که ... » و «هیچ وقت بهت نگفته بودم ...» یا از دوست خود یک تایید ضمنی اولیه میگیرید یا اینکه توجه وی را به شدت جلب میکنید و  این برای شروع داستان شما بسیار مفید می باشد.

جمله اول شما که «شروع» نام دارد کوتاه و ساده است و صرفا زمینه را آماده میکند که مهمترین قسمت داستان یعنی چالش ها و درد و رنج های شما را تقدیم مخاطب کند.

۲. چالش ها

مهمترین قسمت داستان شما که در حد یک یا دو جمله (۱۰-۱۵ ثانیه) می باشد و به این دلیل که در این قسمت شما میخواهید همه سختی های خود را برایشان بگویید بسیار سخت است که تمرکز داشته باشید. اگر نتوانید خیلی خلاصه در حد یک تا دو جمله بگویید داستان شما از یک داستان الهام بخش مثبت به یک داستان غم انگیز منفی تبدیل خواهد شد. دقت کنید که بلافاصله بعد از بیان سخت هایی که داشتیم میخواهیم از قهرمان داستان و راه حلی که امید را برای شما خلق کرد صحبت کنیم. پس با خود قرار بگذارید که فقط در مورد ۲ یا ۳ مورد از چالش های خود صحبت کنید. مثلا اگر در مورد اضافه وزن خود صحبت میکنید میتوانید: 

۱. حتی لباس برند بهم حال نمیداد

۲. یکم میخواستم تند حرکت کنم نفسم به سختی بالا میومد

۳. آخرین آزمایش خونی که دادم باورم نمیشد که اینهمه بالا و پایین تو خونم بود.

دقیقا سه مورد از چالش های خود را صادقانه انتخاب کنید و روی آنها تمرین کنید تا بتوانید احساسات واقعی و تاثیرگذار خود را برای دیگران به شکل خلاصه بیان کنید. دقت کنید که چون آنها در حال حاضر این چالش ها را دارند باعث می شود افراد با شما ارتباط موثر و واقعی برقرار کنند.

مثلا در مورد جوش های صورت سه نکته میتواند این موارد باشد:

۱. حسرت بیرون رفتن با پوست خودم بدون ارایش به دلم مونده بود.

۲. اعتماد به نفس عکس گرفتن نداشتم و از عکس هام بدم میومد.

۳. بچه خواهرم که ۳ سالشه میگفت خاله بوسم نکن بدم میاد.

اما به چند مثال که ترکیب قدم اول و قدم دوم داستان می باشد توجه کنیم.

مثال ۱

من همه زندگیم رو درگیر جوش های صورتم بودم. نوجوون که بودم همیشه خجالت می کشیدم بیرون برم. هیچ وقت خونه دوستام نمیموندم. حتی عکس های فارغ التحصیلیم رو نمیتونستم بهشون نگاه کنم.

مثال ۲

میخواستم ازدواج کنم و همه دغدغم این بود که روز عروسی خوش هیکل باشم. هر کاری میکردم وزنم درست نمیشد.هم کالری مصرفیم رو میشمردم هم باشگاه میرفتم ولی دریغ از ذره ای تغییر! ناامید و خسته و دپرس شده بودم.

مثال ۳

من و همسرم هر کدوم شغل خودمونو داشتیم و از بیرون همه چیو برای همه شاد و اکی نشون میدادیم. واقعیت این بود که از درون داشتیم غرق میشدیم. بدهی هامون خیلی زیاد بود و اصلا همدیگرو نمیدیدم و فشار زندگی زندگی عاشقانه ما رو کاملا محو و گم کرده بود.


۳. امید و راه حل 

این قسمت هم در حد یک جمله می باشد و این جا زمانی است که شما چالش های خود را از یک فضای منفی به یک فضای مثبت و امیدوارکننده وارد میکنید. چون ما در تجارت نتورک مارکتینگ هستیم معمولا قهرمان داستان ما یک دوست می باشد که محصولی یا خدماتی را به عنوان راه حل به ما معرفی کرده است. پس دوستی داستان خود رای شما تعریف میکند و به این ترتیب قسمت مثبت ماجرا آغاز می شود. در این قسمت شما خودتان تصمیم میگیرید که به نام شرکت خود اشاره کنید یا خیر. کاملا بستگی به خود شما دارد که چه حسی میکنید. اگر راحت هستید یا حس مثبت دارید بگویید و اگر هم فکر میکنید که نام شرکت را نگویید تا فرد نسبت به راه حل یا محصول شما حس قویتری بدست بیاورد باز هم کاملا مختارید که نام شرکت را نگویید.

پیشنهاد من به شما این است که هر دو را امتحان و تمرین کنید. در هر صورت دقت کنید که این قسمت نیز باید کاملا خلاصه و مفید در حد یک جمله باشد. لطفا اینکه چطور با دوست خود آشنا شده اید یا چقدر این دوست شما فرد موفقی است یا اینکه سالهای سال با یکدیگر چه خاطراتی داشته اید را به هیچ وجه تعریف نکنید. پراسپکت شما هیچ علاقه ای به شنیدن این موارد ندارد خصوصا که در حال حاضر مشکلی دارد و منتظر شنیدن فقط و فقط راه حل از جانب شماست. پس به شکل خیلی جدی به شما توصیه میکنم که به هیچ وجه بیشتر از یک جمله در این قسمت نگویید. 

هدف از این قسمت داستان شما این دو مورد است:

۱. تغییر روند داستان شما از منفی (چالش های شما) به مثبت (امید و راه حل) و کاشتن بذر امید در دل پراسپکت

۲. به شکل ضمنی میگویید که این محصول از طریق دوستان پیشنهاد می شود و در نتیجه از همین طریق می توان به محصول دست یافت نه مغازه (نتورک مارکتینگ)

به چند مثال می پردازیم:

مثال ۱

یکی از دوستام یه محصولی که چند وقت بود استفاده میکرد رو بهم پیشنهاد داد منم بعنوان آخرین راه حل گفتم یه تستی بکنم.

مثال ۲

یکی از بچه ها تو باشگاه خیلی خوب تو این چند وقت وزنشو کم کرده بود. گفتم بهترین کار اینه ازش بپرسم چه کرده.

مثال ۳

دو تا از دوستای قدیمیم منو به یه جلسه نتورک دعوت کردن منم روشون رو زمین نزدم و گفتم بزار یه نگاهی بندازم.

مثال ۴

یکی از دوستای اینستام روی استوری مشگل چاقیم پیام داد و من گفتم بزار ببینم چی میگه. چیزی که از دست نمیدم.


دقت کنید که خیلی ساده قرار به پراسپکتمون بگیم: یکی از دوستام بهم یه راه حل ارایه داد دقیقا به همین شکلی که شما دارید در اون لحظه یک راه حل به پراسپکتتون میدین.

۴. امروز شما 

در این قسمت خیلی ساده باید بگوییم که چطور چالش ها و مشکلاتی که در قسمت چالش بهشان اشاره کرده بودید دیگر وجود ندارند. چالش مهم این قسمت نیز این است که افراد نمی توانند متمرکز و خلاصه صحبت کنند و معمولا در مورد تمامی مواردی که در حال حاضر دیده یا شنیده یا بدست آورده اند میخواهند صحبت کنند. لطفا اگر در مورد اضافه وزن صحبت میکردید خیلی ساده نتایج امروز خود را در این باره بگویید و به هیچ وجه در مورد ماشین فلان آپلاین یا درآمدش صحبت نکنید!

پایان داستان شما باید دقیقا مرتبط با شروع داستان شما باشد. اگر چند ماه پیش پوست صورتتان اذیتتان میکرد خیلی در پایان داستان بگویید چطور الان پوستتان خوب است و شما خوشحالید. اگر چند سال پیش از اضافه وزن رنج میبردید خیلی ساده بگویید الان وزنتان چطور است و حستان چیست. 

اگر داستان شما مرتبط با چالش های مالی بوده و امروز شما وضعتان خوب شده است کمی باید بیشتر توجه کنید که چطور وضعیت امروز خود را بیان میکنید. بدلایل فرهنگی و دینی خیلی از افراد با پول حس مثبتی ندارند و زمانی که شما از وضعیت امروز خود میگویید ممکن است به آنها حس این که برای شما فقط پول مهم است یا اینکه فرد پول پرستی هستید یا اینکه درگیر مال دنیا شده اید و یا طمع شما را گرفته و ..  به آنها انتقال داده شود. بنابراین بجای گفتن اعداد و ارقام از تغییرات زندگی خود یا لایف استایل جدید خود صحبت کنید. افراد با اعداد ارتباط عاطفی برقرار نمی کنند ولی با نوع لایف استایل شما دقیقا ارتباط عمیق درونی ایجاد میکنند. مثلا اینکه شما الان ماهیانه ۵۰۰ یا هزار دلار درآمد اضافه دارید زیاد معنی خاصی نمیدهد ولی اینکه شما زمان خود را کنار خانواده خود سپری میکنید و خانواده خود را به یک سفر دو هفته ای برای تفریح میبرید چون این کار به شما این موقعیت را داده برای افراد بار عاطفی دارد.

دقت کنید که در زمانی که با پراسپکت خود صحبت میکنید باید مترکز و مرتبط با وضعیت فرد بمانید. دلیل این امر این است که  

۱. اکثر افراد هیچ گاه کتابی در زمینه رشد شخصی نخوانده اند.

۲. اکثر افراد هیچ وقت بر روی ذهنیت و بینش مالی خود کار نکرده اند.

۳. اکثر افراد هیچ گاه تشویق نشده اند که اهداف بزرگ داشته باشند.

۴. اکثر افراد نمی توانند درک کنند اینکه می شود یک عدد صفر انتهای درآمدشان خلق کنند.

پس لطفا حرفه ای باشید نه هیجانی و دقیقا موقعیت کنونی آنها را خوب بشناسید و سپس مرتبط با آنها صحبت کنید. اگر این کار را نکنید این دو اتفاق می افتد:

۱. آنها مخالفت میکنند. 

۲. شما در ذهن آنها می شوید : «یکی از اون آدما» و صحبت شما می شود: «یکی از همین چیزا»

مثال:

اگر با یک گارسن در یک رستوران صحبت میکنید که مثلا دو شیفت مشغول کار است تا بتواند زندگی خود را بچرخاند و به زحمت میتواند حتی دختربچه کوچک خود را ببیند کافی است خیلی ساده در مورد یک راه حل که به شما اجازه داده زمان بیشتری را با بچه خود بگذرانید بدون اینکه از درآمدتان کم شود صحبت کنید. این شخص به شکل عجیبی تشنه این است که زمان بیشتری با دختر بچه خود بگذراند بدون اینکه درآمدش از این ۳ میلیونی که دارد کم شود! این شخص قادر نیست درآمد ۴۰ میلیون را درک کند و نمی تواند با صحبت شما ارتباط برقرار کند. پس خیلی ساده برایش از راه حلی که میتواند درآمد ۳ میلیونی خود را بدست بیاورد ولی همزمان زمان بیشتری با دختر بچه خود بگذراند صحبت کنید.

در قدم اول اجازه بدهید فرد همان موقعیت درآمدی که در حال حاضر دارد در نتورک بدست بیاورد تا بتواند کمی نفس بکشد. بعد از این قدم شما می توانید یک افق جدید به وی نشان دهید. کار ما در این صنعت در فضای مالی این است که افرادی که هیچ گاه در زندگی خود حتی جرئت فکر کردن به اعداد بزرگ را نداشته اند را کمی راه ببریم و به یک مقصد جدید قابل باور برسانیم. از آنجا به بعد یک مقصد جدید و قابل باور برای شخص ایجاد کنیم و ... . دقت کنید که افراد بعد از اینکه وارد کار شدند در ایونت ها و جلسات افراد دیگر و دستاوردهای آنها را خواهند شنید و بخاطر اینکه شما در باغ سبز نشان ندادید ولی در عوض بیشتر از چیزی که گفتید برایشان ایجاد شد از شما ممنون خواهند بود. بشدت از عکس این موضع بترسید.

اگر شما پولی در نیاورده اید یا داستان مالی ای ندارید لطفا داستانی ساختگی برای بقیه تعریف نکنید یا داستان دیگری را از جانب خود نگویید، زیرا:

۱. این دروغ است و شما یک انسان را فریب داده اید.

۲. اگر شما هنوز خودتان شخصا آن موفقیت مالی را کسب نکرده اید چطور میخواهید به کسی کمک کنید که این کار را انجام دهد؟

آوردن افراد با دروغ و حیله به معنی این نیست که به آنها امیدی برای تغییر زندگی داده اید که به آنها حیله و فریبی از جنس هایپ فروخته اید. این افراد به زودی زمانیکه وارد کار شوند متوجه خواهند شد و آن زمان است که خانه کاغذی شما فرو میریزد.

ساختن تجارت شما و ایجاد درآمد برای خود در این صنعت بعنوان دوره کارآموزی شما محسوب می شود که بتوانید به بقیه کمک کنید که آنها هم همین کار را انجام دهند. شما باید بصورت فعال این مرحله را یاد بگیرید و انجام دهید و درآمد خلق کنید تا بتوانید به بقیه کمک کنید.

اگر داستان مالی موفقیت آمیزی هنوز ندارید به داستان محصولی یا داستان های دیگر خود پایبند بمانید و آن را استادانه فرابگیرید. در سایه داستان محصولی فوق العاده خود داستان موفقیت مالی خلق خواهید کرد.  سپس به افراد کمک خواهید کرد که آنها هم داستان محصولی و در ادامه داستان مالی موفقیت آمیز داشته باشند. اگر قدم اول را دور بزنید مطمین باشید موفقیت شما همیشگی نخواهد بود.

چند مثال از بخش چهار داستان: وضعیت امروز شما

مثال ۱: 

الان دو ماه که صورتم دیگه بیرون نمیریزه و برای اولین بار در عمرم عاشق عکس گرفتن شدم.

مثال ۲:

تا دیروز دو سایز کم شدم و کاملا آمادم برای مراسم عروسیم. خیلی خوشحالم.

مثال ۳: 

طی دو سال گذشته تونستیم یه درآمد اضافه ایجاد کنیم و بالاخره از زیر فشار قرض و بدهی در بیایم.


در قسمت آخر تنها کاری که باید انجام دهید این است که هر چهار قسمت داستان تان را کنار هم بگذارید و آنرا بصورت یک جریان پیوسته بیان کنید:

« میخواستم ازدواج کنم و همه دغدغم این بود که روز عروسی خوش هیکل باشم.»  

« هر کاری میکردم وزنم درست نمیشد.هم کالری مصرفیم رو میشمردم هم باشگاه میرفتم ولی دریغ از ذره ای تغییر! ناامید و خسته و دپرس شده بودم.»

«یکی از دوستام در مورد یه سری محصولات که خودش استفاده کرده بود بهم گفت و منم در اوج ناامیدی گفتم بزار اینو هم امتحان کنم»

«هنوز ماه اول تموم نشده بود که متوجه شدم دو سایز کم کردم و نتیجه اینکه روز عروسیم یکی از بهترین روزای زندگیم شد.»

اولین کاری که بعد از اتمام داستان خود باید انجام دهید که آنرا برای خود بازگو کنید و زمان بگیرید. اگر بیشتر از ۳۰ ثانیه شد داستان شما اثر خود را از دست میدهد.

اما قدم نهایی و مهم در این قسمت تمرین داستان تان است. این چهار قسمت را به حدی تمرین کنید که بتوانید در هر شرایطی از عمق وجودتان برای افراد بازگو کنید. دقت کنید که ابتدا داستان خود را خلق میکنید،‌ سپس آنرا تمرین میکنید. در طی این تمرین داستان شما مانند رودخانه در جریان پیوسته و لطیف می شود و در نهایت شما یک داستان کامل و فوق العاده دارید که بشدت اثر گذار است و افراد بصورت اتوماتیک میخواهند بیشتر بدانند.

این چهار قسمت بعنوان راهنمای شما می تواند کمک کند که حاشیه نروید. شما باید داستان خودتان را در این چهارچوب کامل کنید و برای دیگران بازگو کنید. دقت کنید که مهم نیست داستان دیگران چقدر قویتر از داستان شخص شماست ولی دوستان شما یا افراد شما با داستان شما ارتباط برقرار میکنند و میخواهند داستان شما را بشنوند. بنابراین بعنوان یک سرمایه بسیار ارزنده روی این مورد کار کنید. هیچ کسی نمی تواند داستان شما را از شما بگیرد بنابراین به محض اینکه صاحب داستان خود شدید بدانید که شما صاحب یک داشته بسیار ارزشمند هستید که تا آخر عمر خود می توانید از آن استفاده کنید و بعنوان یکی از نتایج آن از آن پول درآورید. قطعا مهمتر از پول و قبل از پول داستان شما روی افراد تاثیر خواهد گذاشت که این از نتیجه مالی آن به مراتب مهمتر است. خیلی از زمانها ما میخواهیم روی افراد اطرافمان تاثیر بگذاریم و این تاثیر ممکن است روی فرزندمان یا بهترین دوستمان باشد که هیچ گونه انگیزه مالی پشت آن نیست. 

همچنین بدانید که در اولین بارها حس شما نسبت به داستانتان زیاد طبیعی نخواهد بود و شما در سایه تمرین به این حس خوب  خواهید رسید. دقیقا اتفاقی که برای بهترین بازیگران سینما می افتد. آنها با یک متن از قبل نوشته شده شروع میکنند و سعی میکنند آنرا نسبت به شخصیت و احساسات و زبان خود تطبیق دهند. در نهایت صحنه بازی آنها چنان با شخصیت و احساساتشان درهم آمیخته می شود که ما خود را در آن صحنه گم میکنیم، متاثر می شویم،‌ گریه میکنیم و به هیچ وجه متوجه این نیستیم که این یک متن از قبل نوشته شده است! آنها حتی مقدار زیادی پول هم در می آورند!! این کار را ما هم می توانیم انجام دهیم.

اولین باری که ما سعی کردیم راه برویم یا رانندگی کنیم قطعا بصورت روان این کار را انجام ندادیم. ولی با تمرین امروز خیلی ساده راه میرویم و رانندگی می کنیم. در اینجام میخواهم که داستان خود را به حدی تمرین کنید که بخشی از شخصیت شما شود. بتوانید مانند همه مکالماتی که با بقیه دارید آنرا همان به همان روانی بیان کنید. دقت کنید که داستان شما باید به این شکل بیان شود. شما باید داستان خود را در هر مکالمه ای بتوانید بیان کنید. اگر باندازه کافی تمرین کنید آنها از شما اطلاعات بیشتر خواهند خواست. اگر از شما اطلاعات بیشتر بخواهند قطعا بسیار راحت تر خواهد بود که کار یا محصولات خود را به آنها معرفی کنید.

افراد آماتور تا جایی تمرین میکنند که بتوانند داستان خود را بدرستی بیان کنند. اما حرفه ای ها تمرینات خود را تا جایی ادامه میدهند که نتوانند به هیچ وجه اشتباه کنند. اگر میخواهید در این صنعت یک حرفه ای باشید پس مانند یک حرفه ای تمرین کنید.

زمانیکه اولین داستان خود را کامل کردید داستان دیگری اضافه کنید. به همین ترتیب داستان های بیشتری را به صندوق داستان هایتان اضافه کنید. بعنوان مثال:

داستان محصولات پوستی

داستان از دست دادن وزن

داستان امیدوار شدن در زندگی

داستان دوستان زیادی پیدا کردن 

داستان اعتماد به نفس

داستان کمک به دیگران 

....

به این فکر کنید که زمانی که شما داستان های زیادی را برای خود ایجاد کرده اید چه تاثیری روی افراد میتوانید بگذارید! هر کسی با شما ملاقات می کند با یک سورپرایز روبرو می شود! شما دنبال افراد جدید هستید تا یکی از داستانهای خود را برایشان بازگو کنید. هیجان فوق العاده ای دارد. اما حواستان باشد که به هیچ وجه سعی نکنید بعد از اینکه داستانهای زیادی  داشتید همه را در یک داستان ترکیب کرده و برای افراد به شکل ام پی تری بازگو کنید. داستان شما همیشه باید کوتاه،‌ مرتبط و تاثیر گذار باشد. زمانی که اولین داستان خود را کامل کردید زمان آن است که به افراد بگویید.



آموزش (برای سطح سفیر به بالا)

 آموزش در شبکه نتورک طیف آموزش می تواند از صفر یک نمودار که به معنی سلف اجوکیشن یا همان خودآموز می باشد آغاز شده و تا مس اجوکیشن یا همان آمو...